22_پایان

229 71 5
                                    

(امروز دادگاه آخر برگزار شد. اون به حبس ابد محکوم شد.)


پیام جه هیون را بارها و بارها از اول خواند. مانده بود که باورش کند یا نه. از آن همه دردی که کشیده بود و بغضی که جلوی نفس کشیدنش را میگرفت، خسته شده بود و نه فقط صدایش، که حتی میخواست به چشم هایش هم استراحت بدهد و جایی را نبیند.


نامجون موبایل را از او گرفت و کنار گذاشت. دستش را کشید و در آغوشش گرفت. خوب میدانست او چه چیزی میخواهد و فقط باید نگهش میداشت تا دست به دیوانگی نزند. بدن ضعیف و لرزانش را هزار بار در آغوش کشید و موهایش را بارها بوسید.


جین عقب رفت و ناشیانه دست روی صورتش کشید تا اشک هایش را پاک کند.


"تموم شد" نامجون لب زد و دست هایش را گرفت. چشم های خیس و شفافش را نگاه کرد و بوسه ای روی پلکش گذاشت. "دیگه تموم شد"


انگار واقعا تمام شده بود.

********************

ببخشید که خیلی کوتاهه ولی بعضی قسمت ها واقعا نمیشه چپتر ها رو طولانی تر کرد یا بعدی رو هم ادامه این یکی گذاشت. چپترهای بعدی جبران میکنممم

A Silent Voice [NamJin] [Completed]Where stories live. Discover now