-ادیت شده-
برای بار سوم در هفته به آنجا رفت. مقابل پیشخان ایستاد و انتظار داشت مثل همیشه آن پسر حواس پرت را ببیند اما دختر جوانی طرف دیگر ایستاد تا سفارش را بگیرد.
با دیدنش تقریبا شوکه شد اما خودش را جمع و جور کرد. "هات امریکنو.. میبرمش" بعد از دادن سفارش، منتظر ایستاد. "اون یکی فروشنده.. اون کجاست" آنقدر آرام لب زد که توقع نداشت دختر شنیده باشد.
دختر جوان چرخید و نگاهش کرد. ابرویی بالا انداخت. "سوکجین اوپا؟ مرخصیه. هفته ای یک بار دوشنبهها مرخصی میگیره" هات امریکنو را روی پیشخان گذاشت و تا زمانی که مشتری بعدی مقابلش نایستاد، نگاهش را از روی غریبهای که این سوال را پرسیده بود، برنداشت.
پس اسمش سوکجین بود؟
********************
چپترهای اول کوتاهن چون پرش زمانی دارن. به مرور طولانی تر میشه.
KAMU SEDANG MEMBACA
A Silent Voice [NamJin] [Completed]
Fiksi Penggemarپسر بالاخره برگشت و با دیدن او آنجا، انگار شوکه شد. دستپاچه اطراف را نگاه کرد. به دنبال چیزی میگشت. دفترچهای برداشت و آن را مقابل چشمهای مشتری بی صبرش گرفت. نوشتهها از قبل آماده بودند. (معذرت میخوام. نمیتونم بشنوم.) کاپل: نامجین ژانر: درام/انگ...