03_سوکجین

402 110 4
                                    

-ادیت شده-

برای بار سوم در هفته به آنجا رفت. مقابل پیشخان ایستاد و انتظار داشت مثل همیشه آن پسر حواس پرت را ببیند اما دختر جوانی طرف دیگر ایستاد تا سفارش را بگیرد.

با دیدنش تقریبا شوکه شد اما خودش را جمع و جور کرد. "هات امریکنو.. میبرمش" بعد از دادن سفارش، منتظر ایستاد. "اون یکی فروشنده.. اون کجاست" آنقدر آرام لب زد که توقع نداشت دختر شنیده باشد.

دختر جوان چرخید و نگاهش کرد. ابرویی بالا انداخت. "سوکجین اوپا؟ مرخصیه. هفته ای یک بار دوشنبه‌ها مرخصی میگیره" هات امریکنو را روی پیشخان گذاشت و تا زمانی که مشتری بعدی مقابلش نایستاد، نگاهش را از روی غریبه‌ای که این سوال را پرسیده بود، برنداشت.

پس اسمش سوکجین بود؟

********************

چپترهای اول کوتاهن چون پرش زمانی دارن. به مرور طولانی تر میشه.

A Silent Voice [NamJin] [Completed]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang