dont listen (part 11)

91 11 69
                                    

لیام با هر مشقت و سرعتی که بود خودش رو از خونه به فروشگاه رسوند از قرار معلوم،زین از قبل اونجا بود و سعی میکرد پلیس هارو متقاعد بکنه با اینکه میدونست این کار صرفا فک خسته کردن بود.

لیام محکم در ماشین تاکسی رو بست و بدو کنان به سمت افسر پلیس رفت،مردم جمع شده بودن و پچ پچ کنان سعی میکردن ار قضیه سر در بیارن و حدس و‌گماناشون‌رو‌تو گوش هم خالی میکردن.لیام کمتر اهمیتی به اونها نمیداد.

زین با دیدن لیام ماسکی از همسر خوب رو بر چهرش زد با اینکه هردو میدونستن باهم قهر بودن.
لیام دستی به‌دور کمر زین پیچید و‌با نگرانی گفت:

چیشده عزیزم؟

افسر با تعجب درحال بررسی تیکه کاغذی بود به اونها نگاه کرد:

مگه شما جوزف پاین نیستین؟

لیام جدی تر شد و سر تکون داد و افسر در ادامه گفت:

باید اطلاع داشته باشین که شاگردتون مفقود شده!

تن و بدن لیام یخ زد و چندباری پلک زد و‌گفت:

اره ولی..

افسر که مردی سیاه پوست و سرش بدون مو بود با تمسخر گفت:

به همین دلیلم داریم محل کارتون رو میگردیم و باید شما به سوالا پاسخ بدین

زین پیش دستی کرد و گفت:

کدوم قاضی حکم رو‌داده؟

پلیس نیم نگاهی به زین کرد و‌بدون پاسخ دوباره برگه رو بررسی کرد،زین ادامه داد:

تحت چه قانونی بدون حق‌وکالت میخواین ازش بازجویی کنین دقیقا؟

پلیس به زین چپ چپ نگاه کرد و گفت:

شما درست میگین،اقای؟

زین اگر تنها میموند میتونست گردن مامور رو بشکنه:

مالیک هستم

لیام اروم دستی به کمر زین کشید تا اونو اروم کنه ولی همچنان داشت با چشم هاش نقشه کشتن اون مامور رو توی‌ذهنش میکشید.

لیام دستاشو جلوی سینش گره زد و گفت:

همسرم درست میگه بدون وکیل من هیچ حرفی نمیزنم

افسر خنده تمسخر امیزی کرد و راهش رو در پیش گرفت تا فروشگاه رو بررسی کنه.

تنها نیم ساعت طول کشید که گروه جرایم جنایی وارد صحنه بشن تا تک تک کاشکی های اون فروشگاه رو ازمایش بکنن تا اثری از سلول خون یا حتی اثر خشونت پیدا کنن ولی همانطور که اونها ماهر بودن با این حال فروشگاه لیام پاکیزه از آب دراومد.

یک افسر خانوم نزدیک لیام شد و‌ اروم و‌ با متانت خاص خودش گفت:

اقای پاین برای چند سوال باید همراه ما به اداره پلیس بیاین

Judas (Shotgun S2){Z.M}Where stories live. Discover now