Twenty One (part 19)

35 5 19
                                    


حدود ساعت 9:35صبح بود که لین با چهره ای توهم رفته از ناراحتی،صندلی کوچولو و هم قد خودش رو از زیر میز سلف مدرسه بیرون کشید.
ظرف غذاش که بابای عزیزش،زین براش گذاشته بود با ناراحتی روی میز گذاشت.
شکم کوچولوش اشتهایی برای خوردن صبحونه سالم زین به مغزش ارسال نمیکرد.
روی صندلی نشست و پاهای کوچکش رو تاب داد و چونش رو دو دستش روی میز قرار داد و به وسط ظرف غذاش که بنفش رنگ بود و با برچسب های بتمن و جنگ ستارگان تزئین شده بود خیره شد.

چنددونه انگور سبز رنگ از زیر ظرف غذاش بهش چشمک میزدن و توی تخیلاتش،به اون چشمک ها بی توجهی کرد و جای دیگه ای رو نگاه کرد:

التماسمم بکنین،نمیخورمتون

گویا لین فعلا با غذاهای توی ظرف قهر کرده بود و نمیخواست صدای اعتراضاتشون رو بشنوه.
ادل با شور و سر زندگی که همش توی رفتاراش مشاهده میشد به لین نزدیک شد.
محکم ظرف غذای طرح میکی موس رو روی میز جلوی لین کوبید و باعث شد لین با چشمانی درشت به ادل نگاه کنه.
ادل دست به سینه و صدای نازک و جیغ مانندش سریع گفت:

چیشده دوست من؟چرا حالت گرفتست؟

لین فکر کرد این حرف های قلمبه سلمبه ای که از دهان ادل خارج میشد،نتیجه کدوم فیلم هایی هست که با والدینش دیده؟تقریبا مثل شخصیت های بی پروا و حمایت گر فیلم های تخیلی رفتار میکرد.

با سکوت لین،ادل با دست های کوچک و نرمش روی میز کوبید،اما چون دستانش کوچولو و ظریف بودن،صدای انچنان بلندی ازش درنیومد:

چرا غمگینی؟اسرار دلت رو بهم بگو

لین دستاش رو جلوی سینش گره زد و به صندلی تکیه داد و گفت:

بابام و پاپام دیگه همو دوست ندارن

ادل مثل یک بازیگر نقش دراما دستی جلوی دهنش گذاشت و با تعجب نچ نچ کرد:

وای نگو!چطور ممکنه؟!

بغض توی گلوی لین مثل یک تیله قلتان از سوی به سوی دیگه حرکت میکرد.
اینبار ادل روی صندلی نشست و قفل های ظرف غذاش رو باز کرد و دونه ای بادوم توی دهنش انداخت.
مثل یک سنجاب میجوید و همونقدر هم طولش میداد و چند دونه توی مشتش گرفت و با زانو روی میز رفت و اون رو تو دستای لین گذاشت و با افتخار گفت:

مامانم گفته،بادوم خیلی به ادما کمک میکنه

لین با تعجب دونه های بادوم رو توی دهنش گذاشت و گفت:

چه کمکی میکنه؟

ادل همچنان با افتخار گفت:

نمیدونم

لین لبخند زد و به جویدنش ادامه داد.ادل همچنان روی میز پلاستی آبی رنگشون نشسته بود و به لبخند لین توجه میکرد،یعنی تونسته بود حال دوستشو بهتر کنه؟یعنی واقعا بادوم کمک کرده بود؟

Judas (Shotgun S2){Z.M}Where stories live. Discover now