GOD (part 14)

61 12 35
                                    

بوی دود سیگار محکم تو صورتش برخورد میکرد و سعی میکرد حس خفه بعد از اون‌رو با تنفس های پی در پی برای ریه هاش جبران کنه اما موثر نبود.
خودش هر از گاهی سیگار میکشید ولی این حجم از بو خفه کننده بود یا اینطور تصور میکرد با اینحال لیام و کریس با خیال راحت درحال استراحت و ریلکس کردن بودن.
لیوان شیشه ایش رو توی دستاش چرخوند و گذاشت افکارش اون‌رو از فضای شلوغ دورش رها کنه.
همراه با بوی سیگار،بوی دیزاین چوبی هم تو دماغش پیچیده بود،کف‌ زمین بار از پارکت های قهوه ای روشن و‌سوخته تشکیل شده بود.
میزا و‌صندلی هارو با چوب سیاه تزئین کرده بودن و پنکه با طرح حصیری بالای سقف برای خودش تاب میخورد.
چراغ افتابی و‌مهتابی سرتاسر محیط پخش بود در یک کلام بویی از ارامش و زیبایی نبرده بود.
همه چیزها ارزون و بی کیفیت دور هم جمع شده بودن تا زیر زمین یک فروشگاه تبدیل به تفرجگاه برای مردم بشه.
زین یک پاش رو روی پای دیگرش انداخت و چشم های خستس رو مجبور کرد که باز بمونن.اهمیتی نداشت اگه تو بحث احمقانه کریس و‌لیام معاشرت نمیکرد.
حالا مطمعن بود‌ از این به بعد باید بیشتر به حرف دلش گوش‌کنه و‌نذاره لیام و‌کریس هرطور شده اون‌رو به میل خودشون هرجا میخواستن ببرن دلیلشم همین بود.
لیام هیچ توجهی بهش نمیکرد و صرفا فقط علامتی نشون میداد که به کریس نشون بده رو حرفاش تمرکز داره ولی زین مطمعن بود لیام هم به وضوح اینجا حضور نداشت.
زین نفسی بیرون داد و تلفن همراهش رو از تو جیبش خارج کرد و‌ پیامکی به نایل فرستاد:

همه چیز خوبه؟ به چیزی نیاز نداری؟

یک قلپ از نوشیدنیش رو نوشید و مزه عجیبش رو فرو داد و منتظر نایل بود که پاسخ بده.
صدای پیامک و بعد اپدیت جدیدی از نایل پدید اومد:

همه چیز خوبه!برای بار سوم داریم مرد عنکبوتی میبینیم

زین لبخندی زد و نوشیدنیش رو مزه مزه کرد و دوباره شروع به نوشتن کرد:

تا یک ساعت دیگه لیان رو میگیریم،مراقب خودتون باشین

نایل پیام رو خوند ولی پاسخی نداد،دور از انتظار نبود،لیان چنان سرگرمش میکرد که زمانی برای گوشی نداشت.

کریس که از حرف زدن زیاد دهنش خشک شده بود نوشیدنیش رو سر کشید و بی مهابا پیشنهاد داد:

زین بیا بریم برقصیم

زین با اخمی،دوباره نوشیدنیش رو نوشید و گفت:

نمیخوام،واقعا مجبور نبودم که باهاتون بیام

لیام لبخندی زد و با مهربونی گفت:

عزیزم مشکلش چیه!پاشو یک قری بده هوم؟برای شوهر عزیزت!

کریس بین دو‌شوهر نشسته بود و مانند جغد پلک میزد،دهانش رو برای جمله بعدی باز کرد ولی زین زودتر گفت:

Judas (Shotgun S2){Z.M}Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang