مرد،جسد الیجارو از روی کاپوت ماشینش هُل داد و جسد الیجا محکم به زمین برفی اصابت کرد.با سرعت از کنار ماشین گذشت و جفت پاهای الیجارو بین دستانش گرفت و به سمت دره حرکت کرد.
صدای له شدن و جرق جرق برف زیر پوتین مرد تنها صدای متحرک کوهستان بود.
جسد الیجا راحت روی زمین یخی کشیده میشد،صورتش مثل برف زیر سرش رنگ پریده بود،دیگه خونی در رگ هاش جریان نداشت.مرد اطرافش رو نگاهی انداخت و با کمی تامل پاهای جسد رو رها کرد و کنار سر الیجا زانو زد و محکم فکش گرفت و دهانش رو باز کرد.
مشتی برف توی دستکش چرمیش گرفت و اون رو توی دهان الیجا گذاشت.با انگشتانش سعی میکرد برف رو تو حلق جسد فرو کنه.
بارها این کارو تکرار کرد حتی مقداری برف رو هم توی بینی الیجا گذاشته بود.
با نفسی اسوده از جاش بلند شد و نگاهی خیره به چهره الیجا انداخت.با خودش فکر کرد«باید طبیعی تر باشه»!با قدم های سریع خودش رو به ماشین الیجا رسوند و وسایل کوهنوردیش رو از پشت ماشین بیرون اورد و به سرعت به سمت الیجا دوید،طناب های مخصوص رو دور بدن الیجا پیچید،باید فکر میکردن که اون از دره به پایین افتاده.
بعد یک ربع،از روی جسد کنار رفت و به شاهکاری که خلق کرده بود نگاهی انداخت و بعد به سخره ها و کوه هایی که دورشون بود خیره شد.
تنها گزینه مناسب،همین دره زیر پاهاش بود.
بدون تردید و ترس لگدی به پهلوی الیجا کوبید و اون رو به درون دره پرت کرد.
جسد سرد الیجا،به سخره ها کوبیده شد و بعد از بارها اصابت به سنگ ها بلاخره در یک جایی ایستاد.مرد کمی به درون دره خم شد و با دقت به جسد الیجا نگاهی انداخت،خوب بود،صورتش سمت اسمون بود.
با لبخند نفس داغش رو به بیرون فرستاد و بخاری ایجاد کرد.
کمی اونجا ایستاد و به منظره زیبای سفید رو به روش نگاهی انداخت و دست توی جیبش فرو کرد،بعد از استراحت چند ثانیه ای درنهایت به سمت ماشین الیجا حرکت کرد.قرار بود ماشین الیجارو کمی بالاتر از این جاده پارک کنه،باید یک جوری میفهموند که الیجا از ارتفاعات بالاتر به پایین پرت شده و زیر برف ها خفه شده.
برف،دوباره شروع به بارش کرده بود،رد پاهارو میپوشوند و جسد رو هم سفید پوش میکرد.
با اولین استارت،دونه های برف روی شیشه فرود اومدن.لبخندی دوباره روی صورتش نقش بست.داشت همه چیز خوب پیش میرفت.
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
آروم چاقوی اشپزخونه رو از جای چوبیش خارج کرد و هویج رو روی تخته چوبی اشپزخونه گذاشت و شروع کرد به خرد کردن،همزمان با خرد کردن هویج،دستبند زیباش هم به صدا در اومده بود.
محتویات درون قابلمه روی گاز به جوش اومده بود وقل قل میکرد،بوی خوبی از سوپ توی خونه پیچیده بود.
آفتاب با ملایم ترین گرما،از میان پنجره اشپزخونه به درون میتابید و توی خونه رو گرم تر میکرد.
موهای طلاییش رو از روی صورتش کنار زد و بار دیگر سوپ رو با ملاقه ای بهم زد.
تلویزیون با کمترین صدای ممکن درحال پخش خبر بود،هیچ وقت از تنهایی لذت نمیبرد،صدای تلویزیون اون رو از استرس تنهایی خارج میکرد.
نگاهی به ساعت مچیش کرد و بار دیگر به سوپ نگاهی انداخت.البته دیگه از کار زیاد هم خسته شده بود اما فعلا بنظر میرسید،سوپ براش از کار جذابیت بیشتری داره.
درحال ریز کردن باقی هویج ها بود که تلفن خونه،با صدای بلندی زنگ خورد و از صدای تلویزیون پیشی گرفت.
YOU ARE READING
Judas (Shotgun S2){Z.M}
Actionیهودای من همه را به صلیب بکش! شام و برزخ را به زمین بیاور هر آنچه که اعتقاد داری را به آتش بکش بوسهتو،سیب شیطان را به تمسخر گرفت.. برای اثبات بی گناهی خودت را حلق آویز کن! اینجا شروع فصل دوم شاتگانه! اگه شاتگان روخوندی قطعا نیا...