7

123 29 35
                                    

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #7

"اینجا چه غلطی میکنی؟"
صدای جان خش‌دار بود و به سختی میشد لحنش رو تشخیص داد.

ذهن ویلیام یهو خالی شد. همه کلماتی که با خودش تمرین کرده بود یادش رفت.

اون از قبل به آپارتمان قهرمان اومده بود و منتظرش مونده بود. وقتی بالاخره جان اومد، اصلا متوجه ویلیام نشد چون خیلی آشفته بود. بریتانیایی زیاد صبر نکرد اما شنیدن مکالمه جدی جان با انعکاسش تو آینه باعث شد از خودش بپرسه ایده خوبیه که الان اینجا باشه؟

به ندرت پیش میومد که بخواد انقدر ساکت باشه اما چیزی که جلوش بود باعث میشد لرزی به تنش بیفته. وقتی دید که بلوند چقدر خسته به نظر میرسه، اصلا نمی‌تونست همچین چیزی رو باور کنه.

قطعا انتظار نداشت همچین اتفاقی بیفته.

آلفا به مرد مقابلش که داشت فکش رو روی هم فشار میداد نگاه کرد و گفت "عقلتو از دست دادی؟ اینجا چه خبره؟"

"خفه شو بوچر! میخوای بپری تو دهن شیر، نه؟" صدای بلوند از عصبانیت خش‌دار شده بود اما یه چیز دیگه هم تو لحنش وجود داشت. ترس، سستی و آسیب پذیری. ویلیام همه اینا رو خیلی واضح از صورت مرد میخوند.

جان وقت نداشت تا مثل همیشه ماسک سرد و مغرورش رو به صورت بزنه. درِ احساساتش به روی ویلیام باز شده بود و اون تازه داشت می‌فهمید توی چه وضعیتی قرار داره.

جان فقط یه روی شکسته خودشو نشون داده بود و معلوم نبود دیگه چقدر غیرقابل پیش‌بینیه. اگه از طرف ویلیام احساس خطر میکرد، بی‌تردید میکشتش. انگار نفرین شده و وسط یه میدون مین افتاده بود. چطوری تونست خودشو توی همچین موقعیت معذب کننده‌ای قرار بده؟ اگه میخواست هنوزم سرشو رو تنش داشته باشه باید مراقب حرف زدنش می‌بود.

"با کی صحبت میکردی؟" صدای آلفا مهربون و آروم بود و انگار تلاش می‌کرد مرد رو آروم کنه.

"..."
سکوت جان بهش میگفت که نمیخواد درمورد چیزی که آلفا چند ثانیه پیش دیده حرفی بزنه و قرار هم نبود که اونو تیکه پاره کنه.

اوضاع بین اون دوتا انقدر متشنج بود که ویلیام مطمئن بود هر حرکت اشتباهی میتونه به قیمت جونش تموم بشه. البته اینو هم از قبل میدونست که اون کصو پرنده مغزش از بچگی گاییده شده؛ اما زمانی اینو باور کرد که نتیجه این جریانات رو جلو روی خودش دید و فهمید قضیه چقدر جدیه.

"اون انعکاس خودت بود، درست میگم؟" هیچ تمسخر و تحقیری توی صداش نبود پس جان سرشو تکون داد و با چشمای گشاد شده بهش نگاه کرد که آلفا دوباره پرسید "انعکاسه باهات صحبت کرد؟"

چشمای قهرمان برق میزد و ویلیام برای حجم زیاد بدبختی که روبروش ایستاده بود متاسف شد. اون واقعا واسه حمایت عاطفی یا تشویق کردن بقیه، بهترین فرد ممکن نبود؛ با این‌حال، خودشو توی موقعیتی قرار داده بود که هر حرف یا حرکتی که انجام بده، با تغییر مود جان نسبت به کاراش میتونه جونشو از دست بده.

Behind The Mask (Homelander X Butcher)Where stories live. Discover now