34

65 21 112
                                    

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #34

اینکه چیزایی که قبلا نمی‌فهمید رو الان متوجه می‌شد، خوب بود. کل زندگیش حس می‌کرد توی یه بدن اشتباهیه و حالا می‌دونست که فکرش اشتباه بوده. آرامش زیادی رو حس می‌کرد و لبخند کمرنگی رو لباش بود.

مثل برداشته شدن بار سنگینی از رو دوشش بود که فقط با برداشتنش متوجه‌ش شد. متوجه شد که اون عجیب و غریب نبوده و علائمش مثل علائم امگاهای آزمایش هریس‌ـه.

کل این سال‌ها به خاطر چیزی که دست خودش نبود خجالت می‌کشید چون فکر می‌کرد که تنهاست. اون از اینکه چه کسیه خجالت می‌کشید چون همه بهش میگفتن همین واکنش درسته.

گریه میکنی؟ رفتارِ امگایی.
خونواده میخوای؟ رفتارِ امگایی!

بارها و بارها به خاطر رفتار با گفتن چیزی که یه آلفا هیچوقت انجامش نمیده مورد سرزنش قرار گرفت که باعث شد جرئت گفتن خواسته خودش رو نداشته باشه. غرایزش رو مثل یه سایه توی وجودش مخفی کرد و وقتی که کارمندای وات بهش میگفتن "آلفا" خوشحال میشد چون می‌فهمید کارشو خوب انجام داده.

کل این سال‌ها، نوع تربیتش باعث شد باور کنه که یه آلفاست و جنسیت دومش فقط یه جهش ژنتیکیه که همین باعث شد مخفیش کنه.

هرچی بیشتر بهش فکر می‌کرد، بیشتر عصبی می‌شد. ازش چیزی رو دزدیده بودن که برنمی‌گشت: زمان.

کل این سال‌ها می‌تونست جوری که می‌خواد زندگی کنه، کل این سال‌ها می‌تونست خونواده‌ای داشته باشه که واقعا دوسش دارن و فقط از وات پول نمی‌گرفت تا سر ملت کلاه بذاره.

چرا همیشه باید انقدر تلاش می‌کرد تا هیچی تهش نمونه؟ چرا مردم عادی می‌تونستن کوچک‌ترین چیزی رو ازش بگیرن؟ چرا ازش انتظار داشتن همه‌چیز رو فدا کنه؟

هرگز اجازه نداشت واسه زندگیش تصمیم بگیره، هرگز اجازه نداشت بیشتر از چیزی که بهش اجازه میدن باشه. یا خدای نکرده، چیزای مورد علاقه خودشو پیدا کنه و سعی کنه کمبود محبتی که اینهمه سال داره رو جبران کنه.

"تو هرچیزی که بخوای رو داری! یه آلفا همیشه ممنونِ همچین چیزیه!"

همچین جملاتی رو از بچگی تو سرش فرو کرده بودن تا مطیعش کنن. و اون همیشه مطیع بود. یه عروسکِ عالی بود که هرموقع می‌خواستنش در دسترس بود و با نیاز‌هایی مثل 'توجه و عشق' اذیتشون نمیکرد. سال‌ها به خودش می‌گفت که وات دوسش داره و بدون وات هیچی نیست اما این درست نبود. به نظر اون حرومزاده‌ها، امگا حتی لیاقت احترام هم نداشت.

جان بلند شد و دیوانه‌وار تو اتاق شروع کرد به قدم زدن. دیگه اون جوونِ سابق نبود که بخواد یکی دستشو بگیره و کمکش کنه؛ نه! اون یه فرد 41 ساله بود و می‌تونست خودش واسه زندگیش تصمیم بگیره نه اونا!

Behind The Mask (Homelander X Butcher)Where stories live. Discover now