🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #42انی دهنشو باز کرد چیزی بگه که موبایلش زنگ خورد. یکم معذب به صفحه موبایل نگاه کرد، اما وقتی اسم هیویی رو دید قیافهش شاد شد. از جان عذرخواهی کرد و جواب داد. مرد هم به مکالمه اونا گوش داد اما نه واسه اینکه بفهمه ویلیام کجاست و چیکارا میکنه.
"هی، چه خبر؟"
انی موقع حرف زدن لبخند به لب داشت."سلام... زنگ زدم تا حالتو بپرسم، چون-... ببینم تو هنوز پیش هوملندری؟"
جان بلند گفت "آره خبر مرگم اینجام و نه، دوست دخترت رو نکشتم پس انقد از ترس خایه نکن" بعد از اونجا دور شد و رو تختش دراز کشید.
استارلایت آهی کشید و گفت "متاسفم. اوضاع زیاد خوب نبود ولی من خوبم."
"اوه، صحیح. به هرحال... خوشحالم حالت خوبه. ما نزدیک اسکله هستیم. راستشو بخوای، آزمایشگاه بهم حس خوبیو نمیده، مخصوصا به خاطر داستان ترسناکی که بوچر ازش بهم گفته. وقتی کارم تموم شد بهت پیام میدم. باشه؟"
"باشه، مراقب خودت باش، بوچر زیاد اهل ایمنی نیست. دوستت دارم."
"منم دوستت دارم!"
هیویی کلمات آخرشو گفت و انی قطع کرد و بعد به جان نگاه کرد که با شنیدن کلمات هیویی عوقش گرفته بود.
جان نمیخواست به مکالمه اونا گوش بده ولی از شنیدنش خوشحال بود "درمورد کدوم آزمایشگاه حرف میزد؟"
"چی؟"
"آزمایشگاهی که دوست پسر بتات درموردش حرف میزد، کجاست؟"
"چ-چی؟ چه خبره، چرا برات مهمه؟"
انی گیج شده بود و واقعا حق داشت.
اصلا دلش نمیخواست اطلاعات مهم ماموریتشون رو لو بده مخصوصا اینکه جان انقدر مشتاق شنیدنش بود.جان گفت "اینطوری نگام نکن، قصد خراب کردن ماموریتتون یا جر دادن دوست پسرت با اون گروهش رو ندارم اما اگه اون احمقا اونجایی که فکر میکنم باشن، ممکنه دستی دستی خودشونو به کشتن بدن."
انی ابروهاشو تو هم کشید.
"درمورد چی حرف میزنی؟"
حالا داشت نگران میشد."خب، اگه درست فهمیده باشم، بوچر و اون نوچههای کوچولوش دارن میرن سمت آزمایشگاهِ تازه تعطیل شدهی وات که نزدیک اسکله هست... قراره امشب آزمایشگاه منفجر بشه."
"خدایا، چرا میخوان اون آزمایشگاه کوفتی رو منفجر کنن؟"
استارلایت تازه به خودش اومده بود که دوست پسرش یه قدمی مرگه. درحالی که سمت در میرفت سعی کرد به هیویی زنگ بزنه.
جان زمزمه کرد و وزنشو رو یه پا انداخت "از کدوم گوری بدونم خب؟ احتمالا کارای گوه غیرقانونی تو آزمایشگاه انجام میدادن و حالا هم دادنش به سیآیاِی، پس اونا باید سریع عمل کنن. تنها دلیلی هم که این چیزا رو میدونم اینه که من همهچیزو میشنوم. به نظرت اونا میدونن اینو، نه؟"
YOU ARE READING
Behind The Mask (Homelander X Butcher)
Romance(Butchlander) from The Boys series -خلاصه: پسرا میفهمن که هوملندر اون آلفایی نیست که وات ادعا میکنه، اون امگاست و بوچر به عنوان یه آلفا تصمیم میگیره کنارش باشه... نویسنده: Cock_of_Duty از ao3 مترجم: ماهور💜 وضعیت آپ: تکمیل شده✅️ 🖇🖤⛓