🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #14"اون یه کصکش روانیه! یه خبرنگار منو صدا زد و بعدش اون احساس خطر کرد! فکر کرد من همه توجهها رو واسه خودم میخوام با اینکه تقصیر خودم نیست وقتی مردم به خاطر من اونجان!"
نیم ساعت بود که هیویی داشت سعی میکرد دوست دخترش رو به خاطر اون وضع افتضاح آروم کنه.
"حالا لطفا آروم باش، اون فقط میخواد عصبانیت کنه" بتا دوباره تلاش کرد اما تلاشش نتیجه نداشت.
"میخواست منو بترسونه! شخصیت ضعیفش نمیتونه اینو تحمل کنه و از وقتی هم رهبر دوم سون شدم فقط چشمش رو منه! اون رسما منو ترور کرد، هیویی. اصلا نمیفهمم چرا تا الان بوچر یه فکری به حالش نکرده!"
هیویی به آلفا نگاه کرد که با اخمای تو هم داشت توی یخچال دنبال غذا میگشت.
مرد جوون زمزمه کرد "نمیدونم چرا، هنوز درباره اتفاقی که توی برج وات افتاد حرفی نزده اما یه چیزایی اتفاق افتاده که اون یجورایی... عجیب شده" و جواب انی فقط یه آه پر از عصبانیت بود.
"دوباره باهاش صحبت کن. چون از وقتی که اون رفته پیشش بهتر که هیچ، بدتر شده! هرکی کنارشه انگار داره رو پوست تخم مرغ راه میره چون کونش بیشتر از همیشه داره عُقده تخلیه میکنه! باید یه کاری کنیم چون دیگه نمیتونم تحمل کنم! فکر میکردم بوچر میخواد اون پروندههای کوفتی رو بدزدم تا یه کاری بر علیهش انجام بده!" قهرمان تلفن رو قطع کرد و بتای گیج رو تنها گذاشت.
موبایلش رو تو جیبش گذاشت و آهی کشید. سمت ویلیام رفت که داشت یه آبجو خنک و یه پیتزای مونده رو روی میز میذاشت. بیحرف کنار آلفا نشست و چونهش رو خاروند و دنبال کلمات مناسب واسه حرف زدن گشت.
با انی موافق بود. ویلیام بالاخره باید یه کاری در مقابل قهرمان انجام میداد. از اینکه دوست دخترش توی همچین وضعیه ناراحت بود ولی تمایلی هم به مقصر دونستن مرد بریتانیایی نداشت. انگار که هوملندر یه نقش کوچولو تو ذهن مرد داره بازی میکنه و هیویی از اینکه مرد حالا منطقیتر و آرومتر شده، ممنون بود اما این تغییر رفتارش باعث میشد سوالات جدیدی بوجود بیاد. به هرحال هرچیزی بین اون دوتا اتفاق افتاده بود و چیزی که همچنان داشت اتفاق میفتاد باعث شده بود ویلیام حرفی دربارهش نزنه.
آلفا یهویی گفت "هیچی"
هیویی گیج بهش نگاه کرد و با لکنت گفت "چ-چی، من-...؟"
بریتانیایی تو حرفش پرید "میخوای بپرسی اون شب بین من و هوملندر چه اتفاقی افتاد و منم گفتم هیچی" و تیکه دیگه پیتزا رو تو دهنش گذاشت
"کصشر نگو بوچر! هوملندر بدتر از قبل شده و انی نمیتونه دیگه تحملش کنه چون اون یه روانیه پارانوئیدی شده! خودتم میدونی که جدیدا عجیب شدی پس بهم بگو اینجا چه خبره!" ناامیدیِ صدای هیویی باعث یخ زدن آلفا شد.
آلفا عبوس گفت "شرمنده فعلا کاری از دست ما برنمیاد. ماموریتمون مهمتر از هوملندره، خودتم اینو میدونی. وقتی وات رو پایین کشیدیم به اون کصو پرنده هم میرسیم، فهمیدی؟ تا اون موقع هم دوست دختر گوگولی و نازت باید تحملش کنه"
هیویی بیحس نگاهش کرد و با غر غر گفت "تو تاحالا اینو نگفته بودی! قبلا سرِ هوملندر رو بیشتر از هرچیزی میخواستی، یهویی چت شده؟ شرمنده ولی فکر کنم بعد از هر اتفاقی که اون شب افتاد الان بیلی بوچرِ لجباز باید نظرشو عوض کنه" و آلفا طوری که انگار سرگرم شده باشه نگاهش کرد.
امام گفت "پسرا درست میگن، میفهمی؟ تو رفته بودی به اون آپارتمان تا از هوملندر باجگیری کنی ولی کل شب که گزارش ندادی هیچ، صبح هم تبدیل به یه آدم جدید شدی. چرا بهمون نمیگی چی شده، بوچر؟ خوب میدونی اگه هر اتفاقی بیفته بهت کمک میکنیم" و منتظر به ویلیام نگاه کرد.
فرنچی گفت "ما یه تیم هستیم، میتونیم به همدیگه اعتماد کنیم" و کیمیکو سرشو به نشونه تایید تکون داد.
"لعنتی! هیچ اتفاقی نیفتاده. فقط میگم اگه بخوایم کار هوملندر رو تموم کنیم اول باید وات رو نابود کنیم. اون کصکشا مثل یه سپر واسه اون حرومیا هستن و ما هیچی نداریم که علیهشون استفاده کنیم! حتی نمیتونیم از اون مدارک استفاده کنیم چون اونا خیلی خوب هواشو دارن و همهتون میدونین الان هوملندر چقدر غیرقابل پیشبینیه! ما یکم وقت میخوایم تا نقشه اثر کنه" بوچر یجوری غرید که همشون ساکت شدن.
همشون ساکت شدن چون نمیخواستن کاری کنن که ویلیام بدتر بشه. سکوت ناخوشایندی بود. هیویی سرشو پایین انداخته بود و به دستاش نگاه میکرد. میخواست بیشتر تحقیق کنه اما واضح بود که ویلیام الان حال خوشی نداره که هیچکس هم نمیتونست علتش رو توضیح بده. خیلی آزار دهنده بود که نمیخواست بگه چرا حالش بده اما واضح بود که جوابش قرار نیست تغییری کنه.
پس الان وقتش بود که یه بار دیگه به رهبرشون اعتماد کنن. کسی که همهچیز تحت کنترلشه.
🖇🖤⛓
انگار بیلی دیگه نمیخواد از جان انتقام بگیره🌚
مگه مرض داشتی دشمنتو به فاک دادی که الان نمیتونی ماست مالیش کنی آخه🗿😂💔
و اینطوری بود که بوچر یه بار دیگه رید تو همچی🤡😂
☆↤⭐️
YOU ARE READING
Behind The Mask (Homelander X Butcher)
Romance(Butchlander) from The Boys series -خلاصه: پسرا میفهمن که هوملندر اون آلفایی نیست که وات ادعا میکنه، اون امگاست و بوچر به عنوان یه آلفا تصمیم میگیره کنارش باشه... نویسنده: Cock_of_Duty از ao3 مترجم: ماهور💜 وضعیت آپ: تکمیل شده✅️ 🖇🖤⛓