49 (spin-off)

76 21 60
                                    

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #49
(spin-off)

"اونو نمیخورم"
جان با انزجار به محتویات تابه نگاه کرد که از گوشت... درست شده بود(؟).

"بی‌ادب نشو، بچه پررو. تو که آشپزی بلد نیستی، اینم بهترین چیزیه که میتونم با کصشرایی که تو خونه داریم درست کنم"
انگار به آلفا بر خورده بود که با غذاش اینطوری رفتار شده.

"دقیقا این چطوری بهترین چیزیه که میتونی درست کنی؟ یخچال پر از چیزاییه که من حتی اسمشونم نمیدونم" بعد گفتن این، یخچال رو باز کرد که توش از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا می‌شد.

ویلیام پوزخند زد "من هیچوقت نگفتم بلدم آشپزی کنم" و جان چشماشو چرخوند.

علاوه بر لباسای زیاد، مستقل شدن هم براش تازگی داشت. هیچوقت نیاز نبود کاری واسه خودش انجام بده چون همیشه یکی بود تا کاراش رو براش انجام بده. آزادیش بیشتر از چیزی که فکر می‌کرد سخت بود. معلومه که همه باید بلد باشن تا کارای اساسی خونه مثل نظافت رو انجام بدن ولی اون هیچکدومش رو بلد نبود. ویلیام هم اونقدرا نمی‌تونست کمک کنه.

مهارت‌های آشپزی آلفا توی 'گوه سرخ شده' و 'گوه آب‌پز شده' خلاصه می‌شد. این مرد بیشتر عمرش رو با غذاهای کنسروی گذرونده بود پس نمی‌دونست با این موادها چیکار کنه. با این وجود چیزای کمی بلد بود بپزه که جان خیلی عاشقانه بهش میگفت 'تومور برشته شده' و نمی‌خوردش.

آلفا نمی‌دونست آدمی که از حملات هوایی جون سالم به در برده چطوری میتونه اینطوری رفتار کنه، اما خب چیزی هم نپرسید. پس، هرروز یه بحث طولانی درمورد اینکه چی بخورن که بشه اسمش رو گذاشت 'خوراکی' داشتن. این بحث‌ها هم تا قبل سفارش غذا از بیرون تموم میشد.

بریتانیایی بحث کرد "حداقل یه بار امتحان کن" و یه قاشق از اون گوشت (؟) رو جلوی صورت جان گرفت.

بلوند غر زد و دماغش رو چین داد "حس بویایی من خیلی قوی‌تر از شماست و الان داره سرم داد میزنه تا این بوی گند رو از بین ببرم. حتی نمیتونم تصور کنم اگه بخورمش چه حالی میشم. میتونی به وات زنگ بزنی و بهشون بگی من جز زینک یه نقطه ضعف دیگه هم پیدا کردم چون گوشتِ تو رو نمیخورم"

بریتانیایی با یه پوزخند کثیف رو لبش گفت "خب، معمولا گوشتِ من تو دهنته و هیچ مشکلی هم وجود نداره"

جان فقط از این جوک مسخره خندید و با ناباوری سرشو تکون داد و گفت "اون کوفتی رو بذار کنار وگرنه تو دستت لیزرش میکنم" بعد از کنار ویلیام رد شد تا بره غذا سفارش بده.

بیلی گفت "آره می‌دونم" بعد تابه و محتویاتش رو توی سطل زباله پرت کرد و ادامه داد "باید یه بار آشپزی رو امتحان کنی. شاید خوشت اومد. مگه تراپیستت بهت نگفته بود یه سرگرمی پیدا کنی، ممکنه بهت کمک کنه ریلکس کنی یا هرچی؟"

Behind The Mask (Homelander X Butcher)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora