17

85 23 38
                                    

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #17

ویلیام با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. ناله‌ی پر از حرصی از لباش خارج شد و قبل از اینکه دنبال موبایلش بگرده چشماش رو مالید. یکم طول کشید تا بفهمه موبایل رو میز نیست و اونو یه جا توی آشپزخونه کوچیکش جا گذاشته. پس بریتانیایی خودشو مجبور کرد تا بلند بشه و بره جواب اونی که تخم کرده بهش زنگ بزنه رو بده.

هنوز یکم خواب‌آلود بود و بعد از چند بار پلک زدن به صفحه نمایش، تونست اسم 'انی' رو تشخیص بده. ساعت ده شب بود و حتی اگه ویلیام عادت داشت وقت و بی‌وقت بهش زنگ بزنن، کنجکاو بود بدونه چرا قهرمان بهش زنگ زده چون اینطوری نبود که انی خیلی خاطر خواه‌ش باشه.

"چی میخوای؟" اینو گفت و یه خمیازه حسابی کشید.

"بوچر؟ بهم گوش بده، باید همین الان اونجا رو ترک کنی، فهمیدی؟ هوملندر عصبی شده چون..." اون تلاش کرد تا آرامشش رو حفظ کنه و بوچر توی چند ثانیه هوشیار شد و بعد صدای وحشت‌زده دختر رو شنید که ادامه داد "من... گند زدم! هوملندر رو عصبی کردم و الان احتمالا میخواد بیاد پیدات کنه و بکشتت! نمی‌تونم برم پیش هیویی، اونا منو اینجا نگه داشتن!"

"اوی، اول آروم باش، خا؟ من الان تو مقر نیستم اما میرم ببینم چه خبره. با شناختی که من ازش دارم یکم دیگه ول میکنه قضیه رو، چون نمیدونه-..." همون موقع اون متوقف شد و چشماش گرد شد.

هوملندر نمی‌دونست مقر اونا کجاست اما به خوبی میدونست بوچر کجا زندگی میکنه. ویلیام نمی‌تونست تصور کنه که اگه اون کصو پرندهِ عصبی دوباره توی بالکنش بیاد چی میشه. قبلا یه بار تونسته بود آرومش کنه ولی به این معنی نبود که توش حرفه‌ایه.

"بوچر؟ چیشد؟..."

ویلیام سریع موبایل رو قطع کرد و برگشت تو اتاقش تا لباس بپوشه.

نمی‌دونست جان کی میاد ولی میدونست الان یا یکم دیگه سرو کله‌ش پیدا میشه. احتمالا بلوند دنبال هیویی بود چون بتا دوست پسر انی بود و باعث میشد فکر کنه که باید بررسی کنه حالش خوبه یا نه. نمی‌تونست اجازه بده جان بیاد دنبالش تا آدرس مقر رو لو بده.

سریع از آپارتمانش بیرون اومد و به خیابونی رفت که تا همین چند ساعت پیش شلوغ بود.
تصمیم گرفت امن‌تر رفتار کنه و از کوچه‌ها بره تا تشخیصش سخت باشه.

به محض اینکه تو کوچه رفت، هوملندر مثل یه رعد و برق از بالای سرش رد شد. بوچر فحشی داد و سریع‌تر سمت مقر رفت قبل اینکه اون حرومزاده با استفاده از قدرتاش پیداش کنه.

همه‌چیز یه خوبی داشت، اینکه ویلیام میدونست اون کجاست و قبل از اینکه دوباره قهرمان شروع به گشتن دنبالش کنه میتونست یکی دو دقیقه وقت بخره. میخواست از این فرصت استفاده کنه و به اندازه کافی دور بشه و با وجود قهرمانی مثل هوملندر، بهترین‌جا، یه جای شلوغ مثل مترو بود.

Behind The Mask (Homelander X Butcher)Where stories live. Discover now