23

92 21 62
                                    

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #23

فقط ویلیام نبود که آرزوی استراحت داشت.

تقریبا جفتشون بعد از اومدن خواب رفتن و حالا جان داشت به نفس‌های آروم ویلیام گوش میداد‌.

دیک آلفا هنوز تو سوراخش بود. نات باعث میشد همونجا بمونه و اگه امگا میخواست صادقانه بگه، اگه نات هم نبود و آلفا میخواست بیرون بکشه، دلش نمی‌خواست اینکارو کنه.

قیافه آروم این مرد با ظاهر معمولی که داشت ضربان قلبش رو تندتر کرده بود و انگار که جادو شده باشه، لبخند زد. تاحالا انقدر به کسی نزدیک نبود، هیچوقت بعد از سکس کسی رو تو بغل نگرفته بود. تمام قضیه 'رابطه' قبل از ویلیام چیزی بیشتر از شهوت و هدف نبود. اون واقعا میخواست بعد از سکس بمونه و یکی رو بغل کنه.

شاید به خاطر همین بود که میل جنسی زیادی داشت. اگه به جز زمانِ سکس، تماس فیزیکی رو تجربه نمیکردی، معلومه که نیاز جنسیت بالا میره. اما این با آلفا فرق داشت... همیشه فرق داشت.

اونا با هم سکس میکردن. اما این به خاطر شهوت یا اینکه ویلیام فقط می‌خواست براش بماله نبود؛ به خاطر این بود که جفتشون تو انتقال احساسات واقعا ریده بودن.

برای اولین بار، قهرمان حس میکرد واسه تماس فیزیکی با کسی نیاز به سکس نداره. برای اولین بار سکس اضافه شد، نه اینکه قسمت اصلی قضیه باشه.

درحالی که لبخند میزد، کمر ویلیام رو نوازش کرد. احساساتی که تو وجودش داشت رشد میکرد رو به خوبی می‌فهمید. توی گذشته اونا از هم متنفر بودن؛ سعی میکردن اینو متوقف کنن چون درد داشت، اما اینبار جفتشون میترسیدن.

امگا چیزی رو راجع به بوچر احساس کرد و فهمید این احساسات رو به رشد نسبت به مرد بریتانیاییه. حس میکرد آلفا تنها کسیه که می‌تونست همه‌چیز رو بهش بگه بدون اینکه "ضعیف و رقت‌انگیز" خطاب بشه.

احساس امنیت و آرامش توی این اتاق خواب کوچیک داشت. اتاقی که روی تخت قدیمیش، دو مرد خوابیده بودن. احساس خوشبختی تو وجودش موج میزد و دلش می‌خواست این لحظه رو تا ابد زندگی کنه اما می‌دونست که غیرممکنه.

باید برمی‌گشت به وات، برمی‌گشت و به زندگیش ادامه میداد. و بوچر؟ اون می خواست هرکاری کنه که وات نابود بشه. فکر اینکه ممکنه چه اتفاقی بیفته یکم می‌ترسوندش، اما این قرار بود بعدا مشکل‌ساز بشه.

چیزی که الان مهم بود، ویلیام بود که تو خواب بهش نزدیک‌تر شد و جان قبل از باز شدن چشمش، پیشونیشو بوسید.

ویلیام چهره واقعی اونو از زیر نقابش دیده بود و ولش نکرده بود! اون مونده بود و به جای یه زخم جدید، زخمای قبلیش رو خوب کرده بود و به خوب شدن روح زخمیش کمک کرده بود.

امیدوار بود که تنها کسی نباشه که همچین حسی رو داره.

🖇🖤⛓

و اینطوری بود که جان فهمید عاشق این ددی سرد خشن شده🙂😂💔

فکر میکنین بیلی هم عاشقشه؟🌚

اون چهره واقعیش رو از زیر ماسک دید🤌🏼
Behind The Mask:)))

☆↤⭐️

Behind The Mask (Homelander X Butcher)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora