از دید جیمین
زینگ زینگ
با صدای زنگ اتمام کلاس همه مشغول جمع کردن وسایلمون شدیم
جانگ: خب بچه ها این ترم هم به پایان رسید امیدوارم در تمام مراحل زندگیتون موفق باشید
همه بلند شدیم برای استاد دست زدیم
جانگ: کسایی که به بیمارستان کیم جون درخواست داده بودن و قبول شدن اسماشون میخونم بیان برای گرفتن دعوتنامه هاشون و کسایی که قبول نشدن ما درخواستشون فرستادیم برای بیمارستان های اطراف شهر
آقای جانگ از کیفش پوشهای دراورد اسمارو اعلام کرد ، با استرس دستام به هم فشار دادم
جانگ: و پارک جیمین
سرم خوشحال بلند کردم با کیفم بلند شدم سمت استاد رفتم لبخند زد دعوتنامه سمتم گرفت دو دستی گرفتمش
جانگ: امیدوارم اوقات خوبی بگذرونی ، هنوزم نفهمیدم چرا به این بیمارستان درخواست دادی وقتی میتونی کنار پدرت باشی!!
جیمین: ازتون ممنونم استاد ، ترجیح میدم مثل بقیه تجربه کسب کنم
جانگ: تو تمام نمراتت کامله جیمین!!
به چهره متعجب استاد خندیدم
جیمین: هنوزم خیلی چیزا هست میخوام یاد بگیرم
لبخند زد سرش تکون داد دستاش روی شونم گذاشت
جانگ: موفق باشی پسرم
جیمین: ممنونم استاد
خوشحال از کلاس خارج شدم با دیدن جیهوپ دویدم سمتش دستام کوبیدم روی شونههاش ، بدنش تکون شدیدی خورد ترسیده نگام کرد
جیهوپ: پسرهی روانی ترسیدم!
جیمین: منم دوست دارم هیونگ
لپش بوسیدم بهم چشم غره رفت خندیدم باهم سمت خروجی دانشگاه حرکت کردیم
جیهوپ: چیشده اینقدر خوشحالی؟!
جیمین: بیمارستان کیم جون درخواستم قبول کرده
جیهوپ سریع ایستاد ، برگشتم سمتش شکه نگام میکرد لبخند زدم
جیهوپ: شوخی میکنی!؟
سرم به دو طرف تکون دادم
جیهوپ: جیغغغغغغ
با جیغش همه نگامون کردن سریع رفتم سمتش دستم گذاشتم روی دهنش
جیمین: هیونگ اروممم!!
جیهوپ: اممم امم
جیمین: چی!؟
به دستم اشاره کرد سریع دستم برداشتم
جیهوپ: جیمین برات خیلی خوشحالم ولی....پدرت اجازه میده بری؟!!
![](https://img.wattpad.com/cover/349688530-288-k433910.jpg)
YOU ARE READING
🩺мιѕυnderѕтand🩺
Fanfiction❤️🩹Misunderstand❤️🩹 ❤️🩹سوء تفاهم❤️🩹 🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹 همچی از جایی شروع شد که تصمیم گرفتم گل رزش باشم و اون شازده کوچولوم💫🌹 _ میخوام از این به بعد تو گل رزم باشی قبولم میکنی؟ + دوست دارم شازده کوچولو *********** + تو اصلا متوج...