Part 1🌹🩺💫

906 85 14
                                    

از دید جیمین

زینگ زینگ

با صدای زنگ اتمام کلاس همه مشغول جمع کردن وسایلمون شدیم

جانگ: خب بچه ها این ترم هم به پایان رسید امیدوارم در تمام مراحل زندگیتون موفق باشید

همه بلند شدیم برای استاد دست زدیم

جانگ: کسایی که به بیمارستان کیم جون درخواست داده بودن و قبول شدن اسماشون میخونم بیان برای گرفتن دعوتنامه هاشون و کسایی که قبول نشدن ما درخواستشون فرستادیم برای بیمارستان های اطراف شهر

آقای جانگ از کیفش پوشه‌ای دراورد اسمارو اعلام کرد ، با استرس دستام به هم فشار دادم

جانگ: و پارک جیمین

سرم خوشحال بلند کردم با کیفم بلند شدم سمت استاد رفتم لبخند زد دعوتنامه سمتم گرفت دو دستی گرفتمش

جانگ: امیدوارم اوقات خوبی بگذرونی ، هنوزم نفهمیدم چرا به این بیمارستان درخواست دادی وقتی میتونی کنار پدرت باشی!!

جیمین: ازتون ممنونم استاد ، ترجیح میدم مثل بقیه تجربه کسب کنم

جانگ: تو تمام نمراتت کامله جیمین!!

به چهره متعجب استاد خندیدم

جیمین: هنوزم خیلی چیزا هست میخوام یاد بگیرم

لبخند زد سرش تکون داد دستاش روی شونم گذاشت

جانگ: موفق باشی پسرم

جیمین: ممنونم استاد

خوشحال از کلاس خارج شدم با دیدن جیهوپ دویدم سمتش دستام کوبیدم روی شونه‌هاش ، بدنش تکون شدیدی خورد ترسیده نگام کرد

جیهوپ: پسره‌ی روانی ترسیدم!

جیمین: منم دوست دارم هیونگ

لپش بوسیدم بهم چشم غره رفت خندیدم باهم سمت خروجی دانشگاه حرکت کردیم

جیهوپ: چیشده اینقدر خوشحالی؟!

جیمین: بیمارستان کیم جون درخواستم قبول کرده

جیهوپ سریع ایستاد ، برگشتم سمتش شکه نگام میکرد لبخند زدم

جیهوپ: شوخی میکنی!؟

سرم به دو طرف تکون دادم

جیهوپ: جیغغغغغغ

با جیغش همه نگامون کردن سریع رفتم سمتش دستم گذاشتم روی دهنش

جیمین: هیونگ اروممم!!

جیهوپ: اممم امم

جیمین: چی!؟

به دستم اشاره کرد سریع دستم برداشتم

جیهوپ: جیمین برات خیلی خوشحالم ولی....پدرت اجازه میده بری؟!!

🩺мιѕυnderѕтand🩺 Where stories live. Discover now