از دید جیمین
2روز بیمارستان نرفته بودم تهیونگ بارها باهام تماس گرفته بود که همشون بی جواب گذاشتم سرم انداختم پایین با صدای تقه در برگشتم
کامیلا: اجازه هست!؟
سرم تکون دادم کنارم نشست لبخند زد
کامیلا: پسر خوشگلم حالش خوبه!؟
به زور لبخند زدم
جیمین: چرا بد باشم؟
مامان مشکوک بهم خیره شد
کامیلا: اتفاقی افتاده اینقدر ذهنت درگیره؟! از 2روز پیش کلا تغییر کردی! با خودت حرف میزنی حتی جوری تو فکر فرو میری که متوجه اطرافت نیستی...از همه مهم تر! تو 2روزه نرفتی بیمارستان!! تهیونگ باهام تماس گرفت گفت نگرانته جواب تماس هاش هم نمیدی حالا نباید مادرت نگران بشه!؟
بغضم ترکید مامان ترسیده دستاش گذاشت روی صورتم ، بغلش کردم
کامیلا: جیمین!!!!؟
جیمین: م.مامان من دوستش دارم
کامیلا: هیشش آروم باش عزیزم ، کیو دوست داری!؟من میشناسمش!؟
جیمین: خیلی خوب میشناسین
کامیلا: تهیونگ!؟
سرم آروم تکون دادم از بغلش اومدم بیرون اشکام پاک کردم
کامیلا: عشق خجالت نداره پسرم
جیمین: اون عاشق یکی دیگهست
کامیلا: از کجا مطمعنی!؟
هیچی نگفتم حق با مامان بود ، من مطمعن بودم؟
کامیلا: پاشو ، باید بری بیمارستان
مامان بلند شد سمت اتاق لباسام رفت ، لباسام روی تخت انداخت دستم گرفت بلندم کرد جدی بهم خیره شد
کامیلا: امروز میری بیمارستان جیمین
جیمین: مامان من نمیخوام برم!
کامیلا: میری ، سریع آماده شو
سمت در رفت از اتاق خارج شد کلافه به لباسام نگاه کردم
*****************************
داخل اتاق کنفرانس بی حوصله نشسته بودم
جیسو: جیمین چرا این 2روز نیومدی!؟
جیمین: حالم خوب نبود
ایسون: عمل خیلی سخت بود!؟
سرم تکون دادم و هیچی نگفتم
کریس: خوشحالم سرحال میبینمت واقعا نگرانت شده بودیم
جیمین: ممنونم کریس الان حالم بهتره ، بعد کلاس میرم دیدن سوهی تا مطمعن شم حالش خوبه
با باز شدن در همه بلند شدیم تهیونگ با جدیت وارد کلاس شد سمت میزش رفت و نشست روی صندلیش ، سرش بلند نمیکرد نشستیم
STAI LEGGENDO
🩺мιѕυnderѕтand🩺
Fanfiction❤️🩹Misunderstand❤️🩹 ❤️🩹سوء تفاهم❤️🩹 🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹 همچی از جایی شروع شد که تصمیم گرفتم گل رزش باشم و اون شازده کوچولوم💫🌹 _ میخوام از این به بعد تو گل رزم باشی قبولم میکنی؟ + دوست دارم شازده کوچولو *********** + تو اصلا متوج...