parт 18🥀🩺💫

520 62 24
                                    

از دید جیمین

کلافه روی تخت نشستم خوابم نمیبرد

«دنیل: من درد کشیدنشون به چشم دیدم ، لطفا یک فرصت بهشون بدین نه بخاطر حرف من بلکه بخاطر خودتون»

یک نفس عمیق کشیدم بلند شدم از اتاق خارج شدم چشمم به در اتاق تهیونگ و دنیل خورد ، کنار هم خوابیدن؟ سرم تکون دادم از پله ها پایین رفتم با شنیدن صدای اب کنجکاو از ویلا خارج شدم

جیمین: کی این وقت شب شنا میکنه!؟

رفتم نزدیک با دیدن تهیونگ خشکم زد به خودم اومدم سریع پشت دیوار ایستادم

جیمین: چرا اینقدر بدنش بزرگ تر شده؟!

کمی سرم خم کردم به لبه‌ی استخر تکیه داد و موهاش با دستش برد عقب ، اب دهنم قورت دادم دستم روی قلبم گذاشتم ، چرا اینقدر بی جنبه شدم!؟ چنتا نفس عمیق کشیدم ، از اب اومد بیرون با دیدن باکسرش سریع چرخیدم به دیوار تکیه دادم

جیمین: و.رزشی چیزی میکنه!؟چرا اون بزر...نه نه اوفففف

دوباره آروم سرم اوردم بیرون حوله تنپوشش پوشید روی صندلی نشست ، از پشت دیوار بیرون اومدم و کنارش ایستادم سرش بلند کرد

تهیونگ: ج.جیمین!؟

نگاهم ازش گرفتم کنارش روی صندلی نشستم شکه بهم خیره بود

جیمین: چرا....نخوابیدی؟

به رو به روش نگاه کرد

تهیونگ: خوابم نمیومد

جیمین: عادت های بد خواب...

سکوت کردم به چشمام خیره شد و لبخند زد ، سرم چرخوندم

جیمین: شب بخیر

بلند شدم خواستم از کنارش رد شم

تهیونگ: جیمین

برگشتم سمتش ، نزدیکم شد لباش خیس کرد

تهیونگ: یک درخواستی ازت داشتم ، میدونم ش.شاید فکر کنی خیلی پرو یا عوضیم اما...

منتظر نگاهش کردم یک نفس عمیق کشید چشماش بست

تهیونگ: میشه کنارم بخوابی؟

شکه نفس کشیدن فراموش کردم چشماش نا مطمعن باز کرد

تهیونگ: این تنها خواهش منه ، میدونم ازم متنفری ولی قول میدم هیچکاری نکنم فقط کنارم بمون...من به عطر تنت برای آروم گرفتن روح و جسمم نیاز دارم ، لطفا

نگاهم ازش گرفتم ، روی صندلی نشست

تهیونگ: نمیخوام مجبورت کنم ، شب بخیر

لبام روی هم فشار دادم آروم سمت صندلی کنارش رفتم روش نشستم بهم خیره شد

جیمین: بهتره ، لباسات عوض کنی

🩺мιѕυnderѕтand🩺 Où les histoires vivent. Découvrez maintenant