parт 6🌹🩺💫

439 70 18
                                    

از دید تهیونگ

ضربان قلب سوهی چک کردم

تهیونگ: حالت بهتره؟

سرش آروم تکون داد لبخند زدم

سوهی: جیمینی نمیاد دیدنم!؟

خواستم چیزی بگم که اقای سانگ عصبی از روی مبل بلند شد

سانگ: سوهی!اسم اون دکتر بی مسئولیت نیار اون باعث شد حالت بد شه!

ابروهام بهم نزدیک شد از حدش زیادی گذشته بود

سوهی: بابا!اینجوری نگو جیمینی دوست منه

سانگ: سوهی....

تهیونگ: اقای سانگ میشه باهاتون صحبت کنم؟

سرش تکون داد برگشتم سمت سوهی لبخند زدم

تهیونگ: سوهی من کمی بابات صحبت میکنم

برگشتم سمت در از اتاق خارج شدم اقای سانگ هم پشت سرم اومد برگشتم سمتش جدی بهش خیره شدم

سانگ: مشکلی هست؟

تهیونگ: بهتره مراقب حرف زدنتون باشید

سانگ: ببخشید!!؟

تهیونگ: دیروز به دلیل اتفاق پیش اومده ازتون عذرخواهی کردم و خودم شخصا مسئولیت همچی به عهده گرفتم و حتی سیلی که به اقای پارک زدین نادیده گرفتم ، ولی اینکه هنوز به کاراموز من توهین میکنید عصبیم میکنه ، البته خانواده اقای پارک خیلی لطف کردن کاری به شما نداشتن چون روی وارث بیمارستان پارک هوا دست بلند کردین بهتره مراقب رفتارتون باشید و اینکه وقتی کنار سوهی هستین از خشونت استفاده نکنید ایشون بیمار من هستن و من نسبت به بیمارهام خیلی حساسم ، روز خوش

متعجب و ترسیده نگام میکرد تعظیم کردم پشتم بهش کردم سمت آسانسور رفتم موبایلم زنگ خورد سوار آسانسور شدم طبقه PH زدم موبایلم از جیب روپوشم در اوردم تماس وصل کردم

تهیونگ: سلام بابا

جیهیون: سلام پسرم

تهیونگ: مشکلی پیش اومده تماس گرفتین؟!

جیهیون: نه فقط میخواستم بپرسم حال سوهی بهتر شده؟

تهیونگ: بله ، همین الان چکش کردم حالش خوبه

جیهیون: اهه خداروشکر حال جیمین چی؟اون خوبه؟!

تهیونگ: نمیدونم خبری ندارم

جیهیون: برو پیشش

متعجب از آسانسور خارج شدم

تهیونگ: کجا برم!!؟

جیهیون: پسره‌ی احمق!برو پیش جیمین الان حتما خیلی نگران و ناراحته حال سوهی ، برو بهش بگو حالش خوبه

تهیونگ: ولی من کار دارم!

جیهیون: فقط تو دکتر اونجا نیستی!بهت میگم برو پیشش منم تا 1ساعت دیگه میام بیمارستان

🩺мιѕυnderѕтand🩺 Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon