از دید تهیونگ
پروژکتور خاموش کردم و برگشتم سمت کلاس
تهیونگ: پایان کلاس ، میتونین برید اما فراموش نکنید جلسه بعد کنفرانس داریم پس خوب بخونید
بچه ها: بله استاد
بلند شدن لبخند زدم مشغول جمع کردن وسایلام شدم که دنیل کنارم ایستاد ، معلوم بود استرس داره تک خنده زدم نشستم روی صندلی و بهش اشاره کردم بشینه ، سریع نشست
تهیونگ: خب؟
دنیل: اقای کیم به کمکتون نیاز دارم
تهیونگ: چیشده!؟
دنیل: دوست داشتن بهتره یا دوست داشته شدن؟!
گیج نگاهش کردم با دیدن چهره جدیش لبخند زدم
تهیونگ: دنیل!کدوم یکی برای پرنده مهم تره؟ بال چپ یا بال راست؟!
دنیل: معلومه! برای پرواز به هردوش نیاز داره!
تهیونگ: دقیقا! هیچ فرقی بین دوست داشته شدن یا دوست داشتن وجود نداره ، هردوشون به نوع خودشون مهمن و البته خیلی مهمه که در این مواقع چطور با طرف مقابلت برخورد میکنی
دنیل: ممنونم اقای کیم خیلی بهم کمک کردین
تهیونگ: حالا دلیل پرسیدن این سوالت بهم بگو؟
دنیل: خب من از ایزابل خ.خوشم میاد
تهیونگ: همم پس بهت تبریک میگم ایزابل دختر ارومیه البته توکلاس من
خندیدیم
دنیل: استاد اگه سوال شخصی بپرسم ناراحت نمیشید؟
نگران نگام کرد
تهیونگ: راحت باش من یک راز شخصی تو رو میدونم
دنیل: خب همه میگن گِی هستین درسته؟
سکوت کردم
دنیل: ب.بخشید استاد نمیخواستم فضولی کنم
با صدای هل کردش لبخند زدم
تهیونگ: درسته ، من گِیام مشکلی با این داری؟
دنیل: البته که نه! شنیدم شما یکبار ازدواج کردین و...طلاق گرفتین! اینم درسته!؟ البته میتونی نگید
سرم انداختم پایین ، 6سال داشتم با این عذاب زندگی میکردم ، سرم تکون دادم
تهیونگ: بله ، یکبار ازدواج کردم و خودم زندگیم خراب کردم
دنیل: چرا!؟
یک نفس عمیق کشیدم خیلی وقت بود همچی تو خودم ریخته بودم بلند شدم دنیل هم بلند شد
تهیونگ: نظرت چیه بریم بیرون؟
سرش تکون داد باهم از اتاق کنفرانس خارج شدیم

BẠN ĐANG ĐỌC
🩺мιѕυnderѕтand🩺
Fanfiction❤️🩹Misunderstand❤️🩹 ❤️🩹سوء تفاهم❤️🩹 🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹 همچی از جایی شروع شد که تصمیم گرفتم گل رزش باشم و اون شازده کوچولوم💫🌹 _ میخوام از این به بعد تو گل رزم باشی قبولم میکنی؟ + دوست دارم شازده کوچولو *********** + تو اصلا متوج...