parт 14🥀🩺💫

491 63 28
                                    

از دید تهیونگ

از بالای پله ها به سالن نگاهی انداختم ، چراغ ها خاموش شد نور روی بابا متمرکز شد

جیهیون: از همگی ممنونم در این مراسم حضور پیدا کردین ، امشب برای من روز خاصیه ، روزی که من میتونم با خیال راحت استراحت کنم و همه‌ی دردسر هام روی دوش پسرم بذارم و برم

همه افراد تو سال همراهش خندیدن ، لبخند زدم

جیهیون: پسرم تهیونگ تازه از امریکا برگشته و همتون باهاش اشنایی دارید همچنین از استعداد هاش ، من تصمیم گرفتم خودم بازنشسته کنم و پسرم جای خودم بذارم که مطمعنم پزشک و مدیر بهتر از من میشه

همه برای بابا دست زدن سمت پله ها و کم کم پایین رفتم کتم صاف کردم ، نور روی من متمرکز شد همه برگشتن سمتم جدی سمت بابا و پدربزرگ رفتم و کنارشون ایستادم دستش روی شونه‌ام‌ گذاشت

جیهیون: رییس جدید بیمارستان کیم جون معرفی میکنم ، پسرم کیم تهیونگ

وکیل اومد سمتمون پرونده بیمارستان جلوی بابا نگه داشت  ، بابا امضا و مهرش کرد پرونده جلوی من نگه داشت امضاش و مهرش کردم

وکیل: تبریک میگم

سرم تکون دادم چراغ ها روشن شد مهمون ها یکی یکی میومدن جلو تبریک میگفتن بچه ها اومدن سمتم ، با دیدن پسر بچه‌ای که کنار نامجون راه میرفت و دختر بچه‌ای که بغل یونگی بود شکه شدم ، نامجون دستش جلوم دراز کرد دستش گیج گرفتم

نامجون: تبریک میگم رییس کیم

تهیونگ: ممنون هیونگ از همگی ممنونم ولی ، این بچه ها...جریان چیه!!؟؟

خندیدن نامجون پسر بچه سمتم هل داد

نامجون: مینهو به عمو تهیونگت تبریک بگو

پسر بچه دستش جلوم نگه داشت هنوز سوالی نگاهشون میکردم

مینهو: سلام عمو اسم من کیم مینهو و 4سالمه

مینهو: سلام عمو اسم من کیم مینهو و 4سالمه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ای خودااا مینهو😍😍

دستش گرفتم لبخند زدم

تهیونگ: سلام عزیزم از دیدنت خوشحالت شدم

دستش از دستم جدا کرد یونگی با اون دختر بچه نزدیکم شد

🩺мιѕυnderѕтand🩺 Where stories live. Discover now