☆ChanHo☆

108 25 14
                                    

- دیر کردی کاپیتان! چانیول با عجله روی صندلی مخصوصش جا گرفت، مشغول تنظیم کردنش شد و با اخم در جواب کنایه‌ی شیطنت‌آمیز کمک خلبانش گفت:- تو مگه تازه از هلند برنگشتی؟! برای چی دوباره این‌جایی؟! جونمیون سرحال خندید و بهش کمک کرد تا کمربندش رو محکم کنه...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

- دیر کردی کاپیتان!
چانیول با عجله روی صندلی مخصوصش جا گرفت، مشغول تنظیم کردنش شد و با اخم در جواب کنایه‌ی شیطنت‌آمیز کمک خلبانش گفت:
- تو مگه تازه از هلند برنگشتی؟! برای چی دوباره این‌جایی؟!
جونمیون سرحال خندید و بهش کمک کرد تا کمربندش رو محکم کنه:
- به‌جای بازخواست کردن، نباید عین یه جنتلمن بغلم کنی و بگی دلت برام تنگ شده؟
چانیول نیشخندی زد و روی صندلی تنظیم‌ شده‌ش صاف نشست:
- این حرفو به کسی نمی‌زنم که بعد پروازش یه‌سر به خونه نمی‌زنه و دوباره برمی‌گرده سر کارش!
- اوه! پس کاپتان پارک با ما قهره! محض اطلاعش باید بگم من خلبان گرونی‌ام. عمراً دوتا پرواز پشت‌هم وردارم و اونم چی؟ "کمک" باشم؟ این امکان نداره! ولی کسی چه می‌دونه، شاید هم خواستم یاد قدیما کنم و هم اینکه دیدن کاپتان پارک، اینجا، اونم وقتی که یه هواپیما توی دستاشه، خیلی ضروری‌تر از خونه رفتن و استراحت کردن بود! 
چانیول خیره‌ی لبخند و نگاه شفاف اون شد:
- حیف که الان رو صندلیم چفت شده‌م و وقت تنگه!
جونمیون باز هم بلند خندید و همون‌طور که دکمه‌های کنترل پرواز رو چک می‌کرد، چشمکی بهش زد و گفت:
- وقت که هست، وقت زیاده کَپ!

***

اینو روزی خواهم نوشت. نه فورا ولی حتما :]

 °• روزمره‌نویس متوهّم اکسو •°Where stories live. Discover now