جونگده با عصبانیت غرید و با خشمی که دیگر نمیتوانست کنترلش کند، گونهی کیونگسو را بین دستانش فشرد تا جایی که لبهای قلبی شکل پسر جمع شدند و اخم عمیقی بین ابروانش نشست.
- نمیخوای بفهمی؟؟ تو هرگز نمیفهمی! حسش کن، نمیتونی این عشق لعنتی منو احساس کنی؟!
+ من هرگز نمیتونم عشق یه پلیبوی عوضی که با همه لاس میزنه رو احساس کنم!
کیونگسو با عصبانیت، زیرلبی غرید و این حتی جونگده را کلافهتر کرد:
- من فقط میخواستم خودمو سرگرم کنم... چون میدونستم که تو هیچ علاقهای به من نداری...+ پس چرا الان تو این موقعیت فاکی فکر کردی که من بهت علاقه دارم و به خودت جرات دادی که اینجوری با من رفتار کنی کیم جونگده؟!
- چون این هواپیمای لعنتی داره سقوط میکنه و من نمیخوام با حسرت بمیرم!
YOU ARE READING
°• روزمرهنویس متوهّم اکسو •°
Fanfiction" سناریوهای کوتاه اکسو از کاپلهای مختلف " توی این بوک هرچیزی از هر کاپلی پیدا میشه. دوست داشتم اینجا هم توی یه بوک با اسمی که دوستش دارم (اسم چنل تلگراممون هم هست)، جمعشون کنم و بعدها سناریوهای بیشتری هم بهش اضافه بشه. سناریوهایی که ممکنه تبدیل...