☆ChanBaek☆

72 14 3
                                    

مرد قدبلندتر را باشدت به دیوار پشت‌سرش کوباند و یقه‌اش را محکم میان مشتانش گرفت:- می‌خوای به این رفتار ادامه بدی؟ این‌قدر بچه‌ای؟ چانیول سعی کرد یقه‌اش را از چنگال بکهیون عصبانی بیرون بکشد: - چته رم کردی! بکهیون دوباره او را محکم به دیوار کوباند و...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

مرد قدبلندتر را باشدت به دیوار پشت‌سرش کوباند و یقه‌اش را محکم میان مشتانش گرفت:
- می‌خوای به این رفتار ادامه بدی؟ این‌قدر بچه‌ای؟
چانیول سعی کرد یقه‌اش را از چنگال بکهیون عصبانی بیرون بکشد:
- چته رم کردی!
بکهیون دوباره او را محکم به دیوار کوباند و نزدیک صورتش با عصبانیت غرید:
- تاحالا سه‌تا دختربچه به‌دست یه حرومزاده‌ی روانی کشته شدن و اون‌وقت تو بخاطر اینکه مجبور شدی پرونده‌تو با من شریک باشی، عین بچه‌ها رفتار می‌کنی و هیچ اهمیت کوفتی‌ای به اتفاقی که داره میفته نمی‌دی و تموم وقت کوفتی‌ترت رو به کل‌کل با من می‌گذرونی!!
چانیول هم این‌بار عصبانی شد و مچ دستان ظریف افسر مقابلش را چسبید و او را به‌خودش نزدیک‌تر کرد:
- اجازه نمی‌دم این‌طور قضاوتم کنی و بگی که "من هیچ اهمیتی نمی‌دم"! قبل از اینکه جنابعالی بیای و جفت‌پا بپری وسط پرونده‌ی من، تموم شب و روزم رو پاش گذاشته بودم!!
بکهیون با تلاشی بی‌فایده سعی کرد دستانش را از حلقه‌ی انگشتان محکم او بیرون بکشد و در همان حال گفت:
- پس آدم باش! و همکاری کن تا بتونیم اون روانی رو بگیریم و بعدش، تا می‌تونی باهام دشمنی کن پارک چانیول!

 °• روزمره‌نویس متوهّم اکسو •°Where stories live. Discover now