Part 10

2.2K 318 112
                                    

من‌تا‌اَبد‌عطر‌برف‌نگاهتو‌نفس‌میکشم‌وینتر.
.
.
.

"Flash back;3 years ago"

با لیز خوردن پاش روی قسمتی از زمین سالن که خیس بود، قبل از این که ضربه محکمش رو به توپ وارد کنه با شدت پخش زمین شد.

+کسی نمیخواد فکری به حال تمیزی اینجا کنه اخه...

با لحنی حرصی لب زد. چشم غره‌‌ی تخسی به خنده های ریز ریز هم تیمی هاش رفت و نفس عمیقی کشید. با قرار گرفتن دستی کشیده و زیبا رو به روی صورتش، سرش رو بالا گرفت و نگاهش گره خورد به زمستان یخی و منجمد چشم های مرد.

_ببینم میتونی نزدیک مسابقات به خودت آسیب بزنی یا نه.

مرد با لحن شوخی رو به صورت بانمک پسر که با چشم های گرد شده دستش رو نگاه میکرد، لب زد. پسر کوچکتر با گرفتن دست مرد خودش رو بالا کشید و بلند شد.

+میتونی تا این وقت سر تمرین نگهمون نداری کَپ...

پسر به تخسی زمزمه کرد و به سمت بتری آب رها شدش روی نیمکت قدم برداشت. مرد با لبخند محو سری از حاضر جوابی پسر تکون داد و درحالی که سر بچه ها فریاد میزد تا اشتباهاتشون رو اصلاح کنند، زیر چشمی پسرِ خسته از فعالیت و تحرک زیاد رو نگاه کرد.

جئون جونگکوک یکی از با استعداد ترین بازیکنان تیم ملی والیبال ،مدافع ماهر و سرعتی، کسی که همیشه اسمش صدر لیست ستاره های دنیا میدرخشید و لقب بازیکن طلایی رو به دوش میکشید. جئون جونگکوکی که از لحظه ورودش به این عرصه، نجات دهنده والیبال کره جنوبی بود و با کسب امتیاز ها و قهرمانی های زیادی در سطح کشوری و بین‌المللی باعث درخشش خودش و تیمش شده بود. پسر شوخ طبع و خوش رویی از سرشناس‌ترین و ثروتمندترین خانواده سئول که با تمام موفقیت ها و جایگاه ارزشمندی که داشت، قلب بزرگش پاک مونده و به شدت متواضع بود.

اون پسر تمام امید تیم و هموطنانش بود. از روزی که در کنار کیم تهیونگ یکی از ماهرترین و مستعد ترین بازیکن ها قرار گرفت، ترکیب باور نکردنی از مهارت، قدرت، سرعت و موفقیت شکل گرفت و کسی نبود که اون دو رو تحسین نکنه. با قرار گرفتن پسر ریز جثه ایی مقابل نگاهش رو از جونگکوک گرفت و سوالی به اون خیره شد.

×هی کپ؟می..میخواستم بدونم،اگر..اگر میشه بعد از تمرین باهم.. با هم وقت بگذرونیم؟!

تهیونگ نگاه آرامی به چهره مضطرب و هول شده‌ی پسر انداخت. پارک ریو سئوک، یکی از اعضای کادر فنی که هرروز بی دلیل و با دلیل خودش رو به تمرینات تیم میرسوند تا شده حتی ثانیه ایی بیشتر با کاپیتان جذاب و محبوب وقت بگذرونه. دم عمیقی گرفت و با تردید لب زد:

_فکرنکنم بتونم ری. راستش بعد از تمرین...

ناگهان با پیچیده شدن دستی قوی و عضله ایی دور گردنش که اون رو به سمت خودش کشید، ریه هاش از عطر غلیظ لاله پر شد و کلامش نصفه موند:

𝑾𝑹𝑶𝑵𝑮 𝑩𝑬𝑳𝑶𝑽𝑬𝑫 ᯓ𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘Where stories live. Discover now