Part 37

2.7K 358 603
                                    

افتادن‌از‌چشم‌های‌تو،دردناک‌ترین‌سقوطیه‌که‌تجربه‌کردم.
.
.
.
.

«فلش بک

با راهنمایی اون مرد جوان و محترم، مقابل در بسته‌ی اتاق ایستاد و با دو تقه‌ی کوچک منتظر اجازه‌ی ورود موند؛ اما مرد دستش رو به
آرامی روی کتفش قرار داد و خودش با طمأنینه درب اتاق رو باز کرد.

- بفرمایید.

کوتاه لب زد و با نشوندن لبخند متینی روی لب‌هاش اون رو تنها گذاشت.

آهی کشید و خسته از درگیری‌های ذهنی و دردسرهای تمام نشدنی، وارد اتاق شد. تنها نور آباژور، فضای غرق در تاریکی اتاق رو کمی، فقط کمی روشن می‌کرد. انگار صاحب اون اتاق علاقه‌ای به روشنایی نداشت و ترجیح می‌داد
روز و شبش رو غرق در تاریکی بگذرونه.

_ هی، نکن، جونگ‌کوک لعنت بهت، خیسم نکن چقدر بگم از آب بدم میاد؟

- بیبی‌کپ زیاد حرف نزن وگرنه پرتت می‌کنم توی استخر.

و بعد این صدای قهقه‌ی بلند هر دو پسر بود که تمام فضا رو پر کرد.

_ جونگ‌کوک، وای نه، جونگ‌کوک، عوضی نکن؛ کووووو...

صدای فریاد غرق شادی و هیجان دو پسر بار دیگه توی اتاق پیچید و مرد نیاز نداشت حتی ثانیه‌ای فکر کنه تا صاحب اون صدای بم و خنده‌های از ته دل رو که خیلی وقت بود نشنیده بود، تشخیص بده.

حدس سختی نبود، این‌که پسر نشسته‌ روی ویلچرِ گوشه‌ی اتاق غرق دنیای دیگری درحالی که با صورتی قاب گرفته شده با لبخندی تلخ و کم جون، خیره به صفحه‌ی آی‌پدی که نور ضعیفی ازش ساطع می‌شد، درحال مرور خاطرات قدیمی ثبت شده با کاپیتان کیم تهیونگ، صدرنشین لیست از دست‌رفته‌هاشه. غرق دنیای مردی که همیشه مجبور به ترکش بود.
مردی که همه‌ی دنیاش بود اما متعلق به اون نه.

پسر با این که هنوز هم قلب بی‌رمقش رو جایی بین اون خنده‌ها جا گذاشته بود، متوجه حضور شخص دیگری در اتاق شده و به سختی نگاه از ویدیوای که مالِ روزهای خوشِ دورِ خودش و تهیونگ بود، گرفت.
هنوز هم به‌خاطر داشت که چه‌قدر تهیونگ رو توی اون اُردو اذییت و بی‌توجه به التماس‌ها و نفرتش از خیس شدن اون رو توی استخر پرت کرده و تا ساعت‌ها درحالی که خودش رو شادترین انسان توی تمام دنیا می‌دونست ضرب دست کاپیتان رو نوش‌جان کرده.

با مکث صفحه‌ی آی‌پد رو قفل کرد و با انداختن نیم‌ نگاهی به مرد خشک شده جلوی در، ابروهاش رو ناخودآگاه از تعجب بالا پرید؛ اما کم‌تر از صدم ثانیه با فکری که توی ذهنش آژیر بلندی کشید این بار نگرانی بود که با قدرت جای تعجبش رو گرفت و باعث درهم رفتن تمام اجزای صورتش شد.

𝑾𝑹𝑶𝑵𝑮 𝑩𝑬𝑳𝑶𝑽𝑬𝑫 ᯓ𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘Where stories live. Discover now