PART 6

2.3K 358 181
                                    

من‌با‌تمام‌غمم‌برای‌روزی‌که‌بتونم‌با‌تو‌خوشحال‌باشم‌صبر‌میکنم‌...
.
.
.

پرید و با تمام توان توپ رو کوبید اما با خارج شدن توپ از زمین و اوت شدن لعنتی زیرلب فرستاد و بی توجه به ادامه تمرین و هم تیمی‌هاش راهی رختکن شد و اهمیتی به صدازدن های مداوم مربیش نشون نداد. خسته بود و سر و کله زدن با مشکلاتی که جئون عوضی یا همون پدر جونگوک براش درست کرده بود، به شدت آزارش میداد.

بعد از جریان تشنج جونگکوک که به گوش پدرش رسیده بود از ترکیب اصلی بازی فردا کنار گذاشته شده و قرار نبود بهش اجازه بازی بدن. هرقدر که فریاد زد، تلاش کرد باز هم اجازه بازی بهش داده نشد و این فقط و فقط زیر سر اون مرتیکه خودخواه بود. از این که بازیچه دست جئون ها و خواسته هاشونه عصبی بود .

عمیقاً حالش بهم میخورد چون فقط فکر خودشون بودن و با این تصمیم ن تنها به تهیونگ و استعدادش بلکه به همه اعضای تیم ضربه میزدند. به سمت حمام رفت و زیر دوش ایستاد. تمام مدت توی ذهنش به هزاران روش آقای جئون و یونگی رو کشته بود و سرشون رو از زندگیش کم کرده بود اما به جونگکوک که میرسید، هیچ ایده‌ای نداشت. مطمئن بود که پسر چیزی به پدرش نگفته چون صحبت هاشو با نامجون که خواستار مطلع نشدن پدر و برادرش بود رو شنیده بود اما غیرممکن بود آقای جئون از چیزی بی خبر بمونه. هنوزم تهدیدهای اون پیرمرد زیرک رو در دیدار اولشون به خاطر داشت و حقیقتاً با تمام وجود از نفرتش میترسید چون تمام خانواده‌ی کوک، تهیونگ رو مقصر شرایطش میدونستند.

×اوه..اینجایی! دیدم که از سالن بیرون زدی..اتفاقی افتاده عزیزم؟

با صدای ریو که رو به روش ایستاده بود و بدون خجالت بدن برهنشو زیر دوش دید میزد پوزخندی زد. این پسر اصلا شرمی نداشت و حاضر بود برای خواستش از همه چیزش مایه بزاره. چه بد که تهیونگ قرار نبود اجازه بده برای بار دوم بازیچه بشه.

_یادت ندادن به حریم شخصی دیگران احترام بزاری؟

گفت و بدون توجه به ریو به سرعت شیر آب رو بست و حوله‌اش رو دور کمرش پیچید. سمت لاکرش حرکت کرد و حوله کوچکی از ساک بیرون کشید و مشغول خشک کردن موهاش شد. ریو که حسابی توی ذوقش خورده بود و توقع داشت بعد از روزی که به خونه تهیونگ رفته رابطشون صمیمی تر شده باشه اما همه چیز مثل قبل بود حتی شاید سردتر از قبل. با پررویی نزدیک تهیونگ شد و پشتش ایستاد. دست هاشو آروم روی حوله‌ی روی سرش گذاشت:

×تلخ نباش کَپ، بزار کمکت کنم...

تهیونگ اما خونسرد دست پسر رو عقب هول داد.

_بکش کنار ریو، وقت خوبی برای بازی نیست.

ریو متوجه اعصاب خراب و کلافگی مرد شده بود برای همین بدون تلاش مجدد عقب کشید و روی نیمکت چوبی وسط رختکن نشست.

𝑾𝑹𝑶𝑵𝑮 𝑩𝑬𝑳𝑶𝑽𝑬𝑫 ᯓ𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘Donde viven las historias. Descúbrelo ahora