Part 18

2.6K 306 348
                                    

یه‌امشب‌روحتو‌گره‌بزن‌به‌روح‌‌غمگینم‌لاله؛‌پناهم‌شو.
.
.
.

تهیونگ احساس خفگی میکرد، دستی که نوشیدنی رو نگه داشته بود هر لحظه بیشتر سست میشد و تهیونگ هر لحظه بیشتر میفهمید طاقتش رو نداره که جونگکوک رو دوباره شکسته ببینه. اون عزیزش بود. پاره‌ی تنش، جونگکوک با تمام خودخواهی و بی رحمیش هنوز هم جایگاه بالایی در زندگیش داشت.

×وقتی که شش ماه تمام زجه زدی تا منصرفش کنی...اون دلش نسوخت. وقتی التماس کردی که بی گناهی اون باورت نکرد. وقتی دستبند به دست توی راهروهای دادگاه دنبال جئون دویدی تا رضایت بگیری، نادیدت گرفت. وقتی خواهش میکردی که فقط ده دقیقه ببینیش تا از نگرانی دق نکنی، گفت ازت متنفره، وقتی که سر مزار به پاش افتادی تا برای گناهی که نکردی ببخشت، اون تو رو نپذیرفت تهیونگ؛ گُلت باورت نکرد...وقتشه رهاش کنی. اصلا نه برای انتقام دردات، رها کن تا اون هم به آرامش برسه، از تویی که اشتباه‌ترین معشوقی.

ریو با زیرکی و بی وقفه تمام دردهای مرد رو زیر گوشش لب زد و به یادش آورد دردهایی که هرروز میجنگه تا فراموش کنه تا یادش نیاد زخم های قلب و روحش، شاهکار لاله‌ی سفید و بی معرفتشه که با سنگدلی باورش نکرد. دست تهیونگ به یک باره دور گِلس سفت شد و بعد از آخرین نگاه به جونگکوک که پر از دلدادگی، پر از درد، پر از حسرت و دنیایی از غم بود، ی ضرب تمام محتویات گلس رو نوشید و توجهی به سوزش عمیق گلوش نکرد.

جونگکوک اما با نگاه مرد با تمام وجود احساس ترس کرد، اون نگاه انگار معذرت خواهی و خداحافظی بود برای پایان این زندگی برای مرگ احساس و از دست رفتن زمستانش. ریو راضی از نتیجه، مجدد گلس مرد رو پر کرد و تقریبا بعد از بیست دقیقه تهیونگ مسته مست بود سرش در سبک ترین حالت خودش قرار داشت. همه چیز میچرخید و درکی از اطراف نداشت و فقط هرچند لحظه یک بار به حرفای پسر نشسته توی آغوشش که حتی متوجه ام نمیشد راجب چی صحبت میکنه تک خند میزد. جونگکوک اما تمام وجودش خشم بود چندباری سعی کرد تهیونگ رو متوقف کنه اما انقدر غرق مستی بود که اهمیتی نمیداد. جونگکوک عصبی بود و تصمیم گرفت از بار خارج بشه تا با یونگی تماس بگیره اما دلش هم طاقت نداشت تهیونگ رو زیر دست های اون مار خوش خط و خال رها کنه؛ریویی که در یک قدمی خواستش و منتظر فرصتی مناسب بود.

تن همیشه سرد تهیونگ داغ شده و چیزی در وجودش گُر گرفته بود. ریو با نگاهی به اوضاع آشفته مرد نیشخندی زد میدونست قرصی که توی نوشیدنی به دستورش حل شده داره اثر میکنه و کم کم اون کاپیتان محکم رو از پا در میاره و از خود بی خود میکنه. کمی خودش رو جا به جا کرد تا باسنش دقیقا روی عضو مرد که همین حالا هم کمی برجسته شده بود قرار بگیره.

×زیادی بیقرارم شدی کَپ..وقتِ نمایشه!

ریو زیر گوش مرد زمزمه کرد و شروع کرد به بوسیدن لاله گوشش. بی توجه به جونگکوک خشک شده روی ویلچر به سرعت بوسه های عمیق و خیسی روی فکر و گردن مرد میذاشت و تهیونگ هم بی حواس و پرت از همه اتفاقات ناله میکرد. جونگکوک تپش قلبش رو احساس نمیکرد و حملات پانیک و لرزش عصبی دستش شروع شده بود. نمیتونست نگاه از اون دو بگیره ولی الان وقتش نبود. وقتش نبود تا زندگیش رو به ریو ببازه. تهیونگ زندگیش بود. با بدبختی و دست لرزونش شماره یونگ رو گرفت:

𝑾𝑹𝑶𝑵𝑮 𝑩𝑬𝑳𝑶𝑽𝑬𝑫 ᯓ𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘Where stories live. Discover now