PART 3

2.5K 388 106
                                    


شایدمنوتو‌مثل‌آخرین‌آواز‌قو‌برای‌همیشه‌‌وداع‌کردیم.

.
.
.

همونطور که حدس می‌زد هنوز بیست دقیقه هم نشده بود که زنگ خانه به صدا دراومد. با مکث بلند شد و نگاهی به کوک که با کتابی خودش رو مشغول کرده بود، اما هرازگاهی زیرچشمی نگاهش می‌کرد، انداخت و بعد به سمت در رفت و بازش کرد. قبل از هرگونه فرصتی برای تحلیل، جسم گرمی از گردنش آویزان شده بود و به شدت خودش رو به تنش می‌فشرد.

سردرگم و گیج شده دستش رو به پشتِ کتف اون پسر رسوند و از خودش فاصله‌اش داد:

×ب..ببخشید؛ خیلی دلتنگت بودم یعنی میدونی بیشتر ذوق زدم از این که دعوتم کردی خونت و با نهایت سرعت..

_بیا تو.

وسط پر حرفی پسر کوتاه گفت و به سمت کاناپه ها حرکت کرد. ریو لبش رو گزید و آروم توی پیشونی صافش کوبید و «گند نزنی» خطاب به خودش زمزمه کرد و به دنبال مرد راه افتاد. کیم تهیونگ از همون دوران مدرسه کراشش بود و با تلاش های بسیار هیچوقت نتونسته بود توجهش رو به‌ خودش جلب کنه حتی حالا که جزو کادر فنی تیم ملی بود و تقریبا همیشه اون مرد وحشی رو می‌دید اما سهمش نبود.

هیچ ایده‌ای نداشت که چرا حالا اون هم با وجود متاهل بودن مرد به خونه‌اش دعوت شده و کنجکاو بود که دلیلش رو بفهمه:

×عاام..میگم جونگکوک‌شی خونه نیست؟خیلی وقته ندیدمش..یعنی از بعد اون اتفاق که پاهاش...

_خونه‌اس، درست پشت سرت.

مرد با خونسردی گفت و یک تای ابروشو بالاانداخت و به جایی که کوک روی ویلچرش خشک شده بود و سردرگم به اون قاب عجیبِ مقابل چشم هاش خیره بود، اشاره کرد.

پارک‌ ریو سئوک، تنها پسرِ معاون پارک از معاونین وزارت ورزش و گردشگری و همچنین بزرگ‌ترین اسپانسر مسابقات کره، عضو کادر فنی فعلی تیم ملی بود که همیشه سعی داشت به نحوی به تهیونگ نزدیک بشه و دلش رو به دست بیاره، حالا اینجا درست روی کاناپه خونه‌اش کنار همسرش نشسته بود و بهش نگاه می‌کرد:

×اووه... جونگکوک‌شی،خوش... خوشحالم از دیدنت پسر...

نبود... خوشحال نبود و به سختی زمزمه کرد. تمام تصوراتی که بعد از زنگ تهیونگ توی ذهنش شکل گرفته بود با حضور جونگ‌کوک، فرو پاشید.
کوک حتی جوابی نداد و فقط نگاه خیرشو به صورت سرگرم شده‌ی مردش دوخت تا شاید توضیحی راجع به این موقعیت گیج کننده داشته باشه:

𝑾𝑹𝑶𝑵𝑮 𝑩𝑬𝑳𝑶𝑽𝑬𝑫 ᯓ𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘Donde viven las historias. Descúbrelo ahora