لبامو جمع کردمو هودی زردمو کشیدم پایین تر تا پاهام گرم بشه خب یکی نیست بگه مگه کرم داری که این شلوارو میپوشی پوفی کشیدمو روی نیمکت توی محوطه کمی جا به جا شدم پاهامو اوردم بالا و توی بغلم جمعش کردم و بعد هودیمو کشیدم روی پاهام و به در دانشگاه زل زدم امروز قرار بود تهیونگ هیونگ با دوستاش به این دانشگاه بیان البته اونا در اصل توی دانشکده افسری تحصیل میکردن ولی خب بقول خودشون اونا اهل خلافن و پلیس شدن بدردشون نمیخوره برای همین اومدن اینجا
با وارد شدن شش تا پسر به محوطه چشم هامو ریز کردم تا دقیق تر از پشت شیشه های عینک گرد و بزرگم بتونم ببینمشون اوه همشون بودن تهیونگ هیونگم پسر سرد اکیپ، جونگکوک پسر خشنی که اکیپ(nervous boys)رو تشکیل داد، جیهوپ باطری اکیپشون با اینکه سرده ولی واسه دوستاش مثل منبع انرژیه، جین رسما نقش مامانشونو داشت حالا چرا؟ چون خیلی حواسش بود بهشون انگار مسئول مراقبت ازشون بود ولی برعکس ظاهر مهربونش میتونست خیلی خطرناک باشه و شوگا که همیشه ی خدا خستس و حوصله هیچکسو جز دوستاش نداره ولی به موقعش میتونه با خاک یکسانت کنه نامجون مغز متفکرشون بود و یه جورایی مثل لیدر و واقعا نگاهاش ترسناک بود درسته منطقی بود اما همین ترسناک ترش میکرد
هیچکس اینارو نمیدونست حتی منم زیاد اونارو ندیدم و مطمئنم اوناهم منو ندیدن ولی خب من بخاطر کنجکاویم راجب اینکه هیونگم با چه کسایی تا نصف شب بیرون میمونه یا حتی باهاشون چند روز توی خونه ی مشترکشون میمونه و خونه نمیاد رفتم درموردشون تحقیق کردم و فهمیدم هیچکدومشون آدمای خوبی نیستن بعد از فهمیدن این موضوع شروع کردم به التماس کردن به تهیونگ که اونا آدمای خوبی نیستن و رابطتو باهاشون قطع کن ولی خب فقط سیلی و کتک و فحش نصیبم شد آره اون دوستم نداره از نظرش نحس ترین آدم روی زمینم و به قدری از من بدش میاد که همون روز دوم دانشگاه اومد و نمیدونم چطوری توی دانشگاه پخش کرد که من نحسم و هرکی باهام دوست بشه نحسیم میگیرتش الان حتما میپرسید چرا اون از من بدش میاد چون اون برادر ناتنیمه ولی خب الان دارید با خودتون میگید اینکه دلیل قانع کننده ای نیست آم الان توضیح میدم.
من وقتی بچه بودم با مامان و بابای واقعیم داشتیم میرفتیم مسافرت که تصادف میکنیم و فقط من زنده میمونم و بعد آقای کیم عموم که پدر تهیونگ و تهیون بود منو به فرزندی قبول کرد رابطه ی منو تهیونگ خیلی خوب نبود ولی خب بد هم نبود و هوامو خیلی جاها داشت ولی با تهیون رابطه ی خوبی داشتیم تا وقتی که با مامان و بابام که همون عمومو زن عموم و تهیون بودن رفتیم مهمونی و وقتی از اونجا برمیگشتیم تصادف کردیم و اونا مردنو به طرز عجیبی باز من زنده موندم و خب واقعا این اتفاق دردناک بود با مردن اونا تهیونگ از اون پسر مهربون و خندون به یه پسر سرد و بی احساس تبدیل شد و رفتارش با منی که تو ی اوج غم بودم و حتی جسمی آسیب دیده بودم خیلی بد شد
رفتاراش منو خیلی نگران میکرد چون همیشه تا دیر وقت توی بار بود ولی خب یه روز اون اتفاق مسخره افتاد و با جونگکوک و بقیه پسر ها اون اکیپو ساختن و یه جورایی پیشنهاد ساختن اکیپ کار جونگکوک بود.
با صدای اهم اهمی از توی فکر بیرون اومدم و سرمو آوردم بالا که با شش تا پسر با پوزخند تمسخر آمیزشون رو به رو شدم
این اولین باریه که توی واتپد چیزی مینویسم امیدوارم یکم بازدید بخوره
![](https://img.wattpad.com/cover/353194595-288-k964813.jpg)
YOU ARE READING
نحسی(ویکوکمین)
Romanceتهیونگ ( برادر ناتنی جیمین )و دوستاش(بقیه اعضا) اعتقاد دارن جیمین خیلی نحسه و باید بمیره برای همین خیلی اذیتش میکنن. بنظرتون جیمینِ مهربونمون میتونه هیونگشو ول کنه و فرار کنه درحالی که دلش برای لبخند مستطیلی هیونگش تنگ شده؟ یا با همه سختیا کنار میا...