بچه ها یه چیز دیگه
راجب اینکه چندتا پارت دیگه مونده مطمئن نیستم من دارم سعی میکنم سریعتر تموم کنم فیکارو و فکر کنم متوجه شدید ولی از ی طرفم نمیخوام که ی جوری آبکی باشه ک وقتتون هدر رفته باشه و تهش رو خیلی مسخره و تند تند تموم کنم
پس سعی میکنم خیلی زود تمومشون کنم ولی ی جوری که وقت باارزشتون هدر نره و نگید که وای تهش چه چرت و سریع جمع شد😂🤦🏾♂️
گربانتان❤️(سوم شخص)
همشون که از رفتار پسر همیشه آروم و مهربون متعجب شده بودن مستاصل اتاق و ترک کردن و به سمت حیاط بیمارستان رفتن
_چرا اینجوری رفتار میکرد؟
تهیونگپوزخندی زد و گفت
×میخواستی بیاد ماچت کنه؟
جونگکوک که از رفتار و کنایه های تهیونگ خسته شده بود به سمتش هجوم برد و یقشو گرفت و به دیوار سالن بیمارستان کوبیدش
_دهنتو ببند کیم تهیونگ و جوری رفتار نکن که انگار تو بهش آسیب نزدی چون خودتم میدونی که تا همین چندوقت پیش واقعا از جیمین متنفر بودی
تهیونگ پوزخندی زد و و کوک رو هول داد و گفت
×ولی تو عاشقش کردی و...
جونگکوک با صدای بلندی گفت
_ولی من دوستش دارم
شوگا با صدای محکمی گفت
# کافیه پسرا اینجا بیمارستانه نه اون عمارت کوفتی
هردو با حرص بهم نگاه کردن و بعد به سمت محوطه رفتن
بقیه هم که دعوا این دونفر براشون عادی بود با تاسف سری تکون دادن و پشت سرشون حرکت کردن
&شبیه بچه.ها رفتار میکنن
÷اگر منطقی باشیم حق دارن اونا عاشق جیمینن و رفتارای جیمین آزارشون میده و سر هم خالی میکننوقتی به محوطه رسیدن گوشهی خلوتی رو انتخاب کردن شروع کردن به حرف زدن
&چطوری جیمین رو نجات بدیم؟ اونو بزودی میکشه مطمئنم
=خیلی سخته جیهوپ خودتم میدونی، ما به راحتی میتونیم فرار کنیم و یا به سوزی آسیب بزنیم ولی اون آدمای بی گناه که قراره فروخته بشن چی؟
_لاقل جیمین رو بفرستیم بره
جین با کلافگی گفت
÷اونوقت خودمونم میکشه بعد چطور اون آدمارو نجات بدیم؟ تعدادشون کم هم نیست آخه
# اینجوری که من میدونم سوزی با تعداد زیادی از خلافکار ها همکاری داره و این کار مارو سخت میکنه
نامجون که سرش توی گوشیش بود با تفکر گفت
=انگار قراره یکشنبه سوزی اون برده هارو با کامیون به لب مرز ببره و قطعا جیمین هم جزو اوناست
جونگسو با بهت دستی به پیشونیش کشید
*وای خدای من یعنی...
نامجون پرید وسط حرفش و گفت
=یعنی این بهترین موقعیت برای نجات دادن اون آدما و خودمونهسانگوو با کلافگی گفت
°چطوری اینکارو میکنیم؟ میدونی چندتا نیرو داره؟
نامجون آهی کشید و گفت
=باید ریسک کنیم پسرا، ما تهش قراره بمیریم اما حداقل یه تلاشی کردیم درسته؟
×نقشه چیه؟
نامجون لبخند عمیقی زد و گفت
=وقت جنگه پسرا
و بعد دستی به شونهی شوگا که کنارش بود زد و گفت
=اوکی یکشنبه مارو نمیبرن تا اینجا باشیم و از عمارت و جنساش محافظت کنیم بجز دونفرمون، جیهوپ و جین که باید با اون کامیونا برن و مراقب برده ها باشن و میتونیم خبرا و لوکیشن دقیق رو از این دونفر بگیریم
YOU ARE READING
نحسی(ویکوکمین)
Romanceتهیونگ ( برادر ناتنی جیمین )و دوستاش(بقیه اعضا) اعتقاد دارن جیمین خیلی نحسه و باید بمیره برای همین خیلی اذیتش میکنن. بنظرتون جیمینِ مهربونمون میتونه هیونگشو ول کنه و فرار کنه درحالی که دلش برای لبخند مستطیلی هیونگش تنگ شده؟ یا با همه سختیا کنار میا...