پارت ۱۶

2.2K 315 82
                                    

وقتی رفتم داخل کلاس نگاهمو چرخوندم تا جایی برای نشستن پیدا کنم اما با دیدن تنها صندلی خالی که کنار اون پسره‌ی یوبس توی حیاط بود چشمامو توی‌کاسه چرخوندم و به طرفش رفتم و بدون توجه بهش نشستم
*هی کوچولو
سریع سرمو چرخوندم طرفش و با چشمای گرد نگاهش کردم
+چی گفتی؟
نیشخندی زد و سرشو آورد چند سانتی صورتم و درحالی که نفسشو توی صورتم خالی میکرد گفت
*کو...چو‌...لو
با حرص دستمو گذاشتم روی صورتش و به عقب هولش دادم
+حواست باشه چی میگی
لبخند بزرگتری زد و نگاهشو ازم گرفت و به رو به رو‌ش نگاه کرد
*اسمت چیه آقای بزرگ
با حرص به نیم‌رخش نگاه کردم و گفتم
+به تو ربطی نداره
با آرامش از جاش بلند شد و جلوی صندلیم وایستاد اما یهویی خم شد روم و گفت
*ببین بچه فقط اسمتو پرسیدم  پس بهتره کمتر جفتک بپرونی چون اصلا حوصله‌ی بحث با یه بچه رو ندارم
آب دهنمو قورت دادم و به صورتش که چندسانتی صورتم بود نگاه کردم
+جیمین، اسمم جیمینه
لبخند بزرگی زد و صاف وایستاد و شروع کرد به دست زدن
*آفرین جیمین تو خیلی پسر خوب و حرف‌گوش کنی هستی. آه من جانگ‌سو هستم جیمین
تا اومدم چیزی بگم صدای تهیونگ باعث شد روح از تنم خارج بشه
×اوه چی میبینم؟ پسره‌ی هرزه خجالت نمیکشی توی مدرسه هم هرزه بازی درمیاری؟ خوب شد مامان بابات نیستن وگرنه...
حرفش رو خورد نگاهی به چشمای قرمز شده‌ی تهیونگ و جونگکوک کردم و توی صندلی فرو رفتم با صدای سرد جونگ‌سو نگاهمو بهش دادم
*عام شما کی باشی؟
تهیونگ با قدم های بلند خودشو به جونگ‌سو رسوند و مقابلش ایستاد و جونگکوک هم چشم‌هاشو توی کاسه چرخوند و اومد جلو
قد تهیونگ و جونگکوک یکم از جونگ‌سو بلند تر بود
×من کسیم که این نحسی رو سپردن بهش گرفتی؟ این احمق بدون اجازه‌ی من حق نداره آب بخوره چه برسه...
تهیونگ دوباره حرفشو خورد که جونگ‌سو شروع کرد به خندیدن
*وای چقدر خشن! اما خب موفق باشی چون من کاری که دلم بخواد رو میکنم
اخم ریزی کردم، ها؟ چیکار میخواد بکنه اونوقت؟ چیزی نگذشت که جوابمو گرفتم
*من اصلا کاری به جیمین نداشتم و بنظرم فقط بامزه بود و میخواستم اذیتش کنم اما کاری که تو کردی باعث شد یکم راجب به اینکه باهاش برم تو رابطه یا..
صداشو برد پایین و گفت
*باهاش بخوابم فکر کنم
و بعد دوباره ولوم صداش عادی شد
*و من واقعا کنجکاوم قیافتو وقتی جیمین‌ از درد نتونه راه بره رو ببینم
و دوباره قهقهه ای زد با بهت بهش خیره شدم، چه زری زد این؟ با حرص پاشدم تا اومدم چیزی بگم تهیونگ یقشو گرفت و توی صورتش داد زد
×تو گوه میخوری آشغال 
جونگکوکم خودشو کشید جلو و خواست مشتی به جونگ‌سو که همچنان داشت میخندید بزنه که نامجون هیونگ اومد و هولشون داد عقب
÷ هی هی بچه‌ها چتونه آروم باشید
و بعد کشیدشون و بردشون اون‌طرف کلاس و شروع کرد باهاشون حرف زدن
با حس سنگینی نگاهی سرمو چرخوندم طرف چونگ‌سو با دیدن نگاه خیرش اخم غليظی کردم
+چه غلطی کردی تو؟
جونگ‌سو بخاطر قدش که ازم بلند تر بود به طرفم خم شد و گفت
*هیش آروم باش بچه کاری باهات ندارم فقط دلم میخواست اون احمقو حرص بدم
و بعد درست ایستاد و دستشو آورد جلو
*میشه دوست باشیم باهم؟ من از دور حواسم بود بهت این پسرا خیلی اذیتت میکنن
و بعد دستشو کشید و خیالی اشکشو پاک کرد و گفت
*دلم واست سوخت
و بعد با لبخند سایکو مانندش گفت
*دلم میخواد حرصشون بدم و باعث شم گریه کنن و بعد انقدر بزنمشون که توی خون غرق شن چقدر حال میده نه؟
با فک افتاده به صورتش که ترسناک شده بود نگاه کردم
+ت..تو خیلی عجیبی و
همراه من‌ با تمسخر تکرار کرد
+*ترسناک
چشمام گشاد تر از این نمیشد با دیدن قیافم دوباره زد زیر خنده
*همه میگن آخه
شونمو انداختم بالا و نشستم
+ به هر حال نزدیک من‌ نیا ترجیح میدم تنها باشم
خودشو انداخت روی صندلیش و گفت
*حتما چون نحسی
و بلند بلند خندید که باعث شد نگاه بهت‌زده کلاس روی ما بچرخه
یهو لبخندشو خورد و اخمی کرد
*این استاد فاکی کدوم قبرستونیه؟
دقیقا همین‌ موقع یکی از استادا اومد داخل کلاس و‌ بعد از ساکت‌کردن‌بچه‌هاگفت‌استاد نمیاد
بدون توجه به فحشای رکیکی‌که جونگ‌سو میداد کولمو برداشتم و از کلاس رفتم بیرون همون موقع یکی هولم داد که باعث شد کمی به عقب پرت بشم شوک‌زده سرمو آوردم بالا که نامجون هیونگ‌رو دیدم چیشد؟ چرا اینجوری کرد
با گرفتن یقم و کشیده شدنم به سمت بالا دستمو گذاشتم روی دست نامجون هیونگ و با تعجب بهش زل زدم که زیر لب گفت
=متاسفم جیمینی اما مجبورم،  تا پنج دقیقه دیگه بیا روی پشت بوم
و بعد هولم داد و رفت
آهی کشیدم کاش زودتر تموم شه این بازی نگاهی به اطرافم کردم و به طرف پشت‌بوم پا تند کردم اما حواسم بود کسی نبینه
+هوف خداروشکر، نامجون هیونگ؟
با گرفته شدن دهنم چشمام گشاد شدن خواستم تقلا کنم که بوی عطر جین هیونگ توی دماغم پیچید برای همین دستمو گذاشتم روی دستی که روی دهنم بود
÷هیش جیمین چرا داد میزنی؟
و دستشو برداشت و منو چرخوند طرف خودش
+جین هیونگ ترسیدم
هیونگ‌متاسفمی گفت که نامجون هیونگ هم درحالی که نفس نفس میزد بهمون پیوست
=اول از همه برای کاری که توی محوطه کردم متاسفم مجبور بودم و خب جیمین ما به یه چیزی مشکوک شدیم
کنجکاو اخم ریزی کردم و گفتم
+چی هیونگ؟
نامجون هیونگ با صدای آرومی گفت
=ببین سر کلاس، جین یهو یه چیزیو فهمید آم خب چطور بگم‌بعد از مرگ‌ آبای تو پدر جیهوپ گذاشت رفت و جیهوپ‌ که تک فرزندش بود رو پیش پدربزرگ و مادربزرگش گذاشت حتی بعد از مردن اون دونفر جیهوپ تنها زندگی میکنه و اون یه بار هم بهش سر نزده من اصلا نمیدونم دلیل رفتنش چیه اما حداقل اون یه اطلاعاتی داره یا شایدم اصلا تقصیر اون قات...
پریدم وسط حرفش
+نه نامجونی هیونگ مگه میشه؟ اونا خیلی دوست بودن اما امکان داره که اطلاعاتی داشته باشه ولی خب چطور پیداش کنیم؟
اینبار جین‌هیونگ به حرف اومد
÷جیمینی امروز عصر همچیز مشخص میشه
و‌ بعد با خوشحالی بغلم کرد
لبخندی زدم و پرسیدم
+یعنی اونموقع دیگه ته هیونگ میدونه که من نحس نیستم و مثل قبل باهام خوب میشه‌؟
هردوسرشونو به علامت مثبت تکون دادن که باعث شد لبخندم بزرگتر بشه
________________________________
لبمو گاز گرفتم و به اطراف نگاه کردم هوف خداروشکر کسی نفهمیده بود تا کلاس بعدی یکم وقت بود برای همین رفتم طرف کافه تریا تا کمی شیرکاکائو داغ بخورم 
اما با حس کردن سایه ای که از سمت چپ روم افتاد سرمو چرخوندم که نگاهم به جونگ‌سو افتاد آهی کشیدم و قدم‌هام رو تند تر کردم که اونم با من هم‌قدم شد
*هی کوچولو چرا فرار میکنی؟
با کلافگی گفتم
+آخه ازت خوشم نمیاد
با گرفته شدن کولم وایستادم و با اخم به جونگ‌سو نگاه کردم
*میدونم میخوای باهام دوست شی
به چشم‌هاش نگاه کردم آره واقعا دلم میخواست یکی باهام دوست بشه برای همین جوری که انگار خیلی مشتاق نیستم‌گفتم
+باشه حالا چون خیلی اصرار میکنی‌ میتونی باهام دوست باشی
جونگ‌سو کولمو ول کرد و دستشو دور گردنم انداخت و خندید
*اوه ممنون عالیجناب
و باهم به طرف کافه تریا رفتیم
_________________________
بعد از کلاس همونطور که جین‌هیونگ‌ گفته بود به طرف ایستگاه اتوبوس رفتم، جونگ‌سو خیلی اصرار کرده بود تا منو به خونه ببره اما من اجازه نداده بودم، وقتی به ایستگاه رسیدم ماشین تهیونگ کنار ایستگاه ایستاد با دیدن جونگکوک کنار تهیونگ دستام ناخداگاه شروع کرد به لرزیدن یعنی جین هیونگ این دونفر رو فرستاده تا منو ببرن؟ من از این دونفر میترسم

پریدم وسط حرفش+نه نامجونی هیونگ مگه میشه؟ اونا خیلی دوست بودن اما امکان داره که اطلاعاتی داشته باشه ولی خب چطور پیداش کنیم؟اینبار جین‌هیونگ به حرف اومد÷جیمینی امروز عصر همچیز مشخص میشهو‌ بعد با خوشحالی بغلم کردلبخندی زدم و پرسیدم+یعنی اونموقع دیگه...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جونگ‌سو
پسر خودمه:)

سلام
پمنون بابت صبوریتون بچه‌ها
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد
اگر خواستید به اون یکی فیکم(حامی)سر بزنید
بنظرتون کار پدر جیهوپه؟
ماچ‌هاتونو برای جونگ‌سو بفرستید:>

نحسی(ویکوکمین)Where stories live. Discover now