+چه خوابی برام دیدید؟
÷جیمین هنوز اینجایی؟
با دادی که جین هیونگ زد هول زده به طرف جایی که رفته بودن رفتم
+الهه ماه مراقبم باش
با استرس تقی به در بسته زدم و رفتم تو هردوتاشون روی یکی از تختا نشسته بودن کنار هم و منتظر بهم نگاه میکردن، دیزاین اتاق به شدت عجیب بود برای همین لبخند مضطربی زدم و رفتم طرف سرویس چون جین هیونگ گفت جعبهی کمکهای اولیه اونجاست وقتی پیداش کردم دوباره وارد اتاق شدم که ایندفعه لبخند روی لبشون باعث شد عرق سردی روی کمرم بشینه
+اهم جونگکوک شی اول دست شمارو باندپیچی میکنم
و بعد رفتم و کنار پاش روی زمین نشستم و با کمی مکث دست کشیده پر از تتوش رو توی دستم گرفتم و به آرومی شروع کردم به باز کردن باندش، چقدر دست من کنار دستش تپل و کوچیک دیده میشد سرمو تکون دادم تا حواسمو بدم به دستش جراحت دستش تقریبا شدید بود برای همین بتادین رو برداشتم و از پایین به صورتش نگاه کردم گفتم
+ممکنه یکم بسوزه لطفا تحمل کنید
و بعد با احتیاط دستش رو ضد عفونی کردم و از منقبض شدن دستش متوجه شدم که درد زیادی رو تحمل میکنه برای همین سریعتر باندپیچی کردم و آروم از جام بلد شدم و باند کثیف رو برداشتم
+خب تموم شد تهیونگ هیونگ من میرم دستمو بشورم و بیام تا به سرت یه نگاهی بندازم
و بعد بدون توجه به نگاههای عجیبش رفتم طرف روشویی و دستمو خوب شستم و بعد رفتم رو به هیونگ وایسادم و کمی خم شدم طرف سرش و شروع کردم به عوض کردن بانداژ و همونطور که به جونگکوک اخطار دادم به هیونگم راجب سوزش زخمش اخطار دادم و بعد با پنبه شروع کردم به ضد عفونی اما با حس کشیده شدن لباسم دست از کار کشیدم و به دستای هیونگ که پایین لباسمو توی مشتش گرفته بود نگاه کردم
بنظر میومد سوزش زیادی رو داره تحمل میکنه برای همین دست چپمو روی موهاش گذاشتم و شروع کردم به نوازش کردن و با دست راستم پنبه رو آروم به زخمش کشیدم انگار جواب داد چون دستش از لباسم جدا شد
بعد از بستن سرش قدمی به عقب برداشتم و وسایلو جمع کردم و طرف سرویس رفتم اما با صدای چرخش کلید و قفل شدن در با عجله از سرویس خارج شدم که دیدم هردوشون با لبخند کنار در وایستادن با ترس به دست تهیونگ هیونگ که کلید رو توی جیب شلوارش گذاشت زل زدم
+چ..چیزی شده؟
هردو سرشونو کج کردن و قدمی به جلو گذاشتن
×وقتشه نحسی از بین بره
سرجام خشک شدم
+چی میگید؟
تهیونگهیونگ به طرف کمدی که گوشه اتاق بود رفت و چاقو و چوب بیسبالی در آورد و چوب رو داد دست جونگکوک
×مانهوای killing stalking رو خوندی بچه؟ میخوایم عین همون با این چوب پاهاتو خرد کنم و بعد با چاقو گلوت رو نقاشی کنیم دوست داری؟
دستام میلرزید و پاهام روی زمین قفل شده بود با یادآوری اینکه اون پایین آدم هست امیدوار داد زدم
+کمک جین هیونگ نامج...
با برخورد سر چوب بیسبال به قفسه سینم چند قدم عقب رفتم
_ششش آروم باش بچه از اینجا صدا بیرون نمیره فقط داری با صدات روی مخ ما راه میری چرا نمیخوای بیصدا بمیری
و قبل اینکه به خودم چوب بیسبال رو به بازوم کوبید که باعث شد دادی بزنم و سرجام بشینم
بخاطر درد زیادی که توی دستم پیچید اشکام روی گونههام ریخت
+ولم کنید لطفا بذارید برم
تهیونگ روی پنجهی پاهاش کنارم نشست و گفت
×آخی میخواد بره جیکی
و بعد چاقو رو روی گردنم گذاشت و کمی فشار داد
×بنظرم بهتره خفه شی صدات داره مغزمو سوراخ میکنه
چشمامو بستم و آمادهی مردن بودم که صدای دستگیره در و بعد صدای جین هیونگباعث شد دوتایی عصبی برن طرف در
÷پسرا چرا در قفله؟ کارتون تموم نشد؟ جیمین؟
جونگکوک با لحن کلافه و بلندی گفت
_هیونگ الان میایم پرستار کوچولو رفته سرویس وسایلو بذاره اونجا امیدوارم پاش لیز نخوره و نمیره
وبعد به تهیونگهیونگنگاه کرد و دوتایی چشمکی بهم زدن
سرویس؟ نگاهی به در دستشویی کردم که باز بود برای همین نگاهی به اونا که با جین هیونگ درگیر بودن کردم و هولزده دویدم طرف در دستشویی
صدای قدمهای پشت سرم باعث شد خودمو بندازم توی سرویس تا خواستم درو ببندم حس کردم از اون طرف فشاری به در وارد میشه و مانع این میشه که بتونم ببندمش
+الههی ماه خواهش میکنم کمک کن
و بعد با تمام زوری که داشتم درو فشار دادم و تق! قفلش کردم
لبخند بزرگی زدم و به دیوار تکیه زدم و نشستم
+ممنونم ممنونم
صدای تهدیداشون پشت در باعث میشد کمی استرس بگیرم اما هنوز احساس امنیت میکردم بنظر میومد همچی خوب باشه اما با دردی که دوباره توی دستم پیچید هیسی گفتم و فهمیدم یه مشکلی هست بلند شدم و لباسمو با احتیاط درآوردم و رفتم جلوی آیینهی روشویی با دیدن کبودی بزرگ روی بازوم که باد هم کرده بود لبخند دردناکی زدم
+من بهتون کمککردم آخه چرا اینجوری میکنید کاش زودتر حقیقت معلوم بشه تا بدونید من واقعا نحس نیستم
آروم روی زمین دراز کشیدم و اهمیتی به کثیف بودن یا نبودنش ندادم خیلی خسته بودم و بعد از چند لحظه چشمهام بسته شد
_____________________________________
÷جیمین؟ جیمین
با صدای ترسیدهی جین هیونگ چشمهامو به سختی باز کردم و نشستم
=جیمین خوبی؟ میشه درو باز کنی؟
به آرومی چشمهامو مالیدم و بلند شدم تا خواستم درو باز کنم متوجه شدم لختم برای همین لباسمو پوشیدم و درو باز کردم با محکم بغل شدنم توسط شخصی دردی توی بازوم پیچید و باعث شد آخی بگم
جین هیونگ که منو بغل کرده بود هول زده ازم جدا شد
÷جیمین خوبی؟ تهیونگ و جونگکوک میگفتن رفتی سرویس تا دستتو بشوری اما دیگه نیومدی برای همین نگران شدیم
با بهت نگاهی به چشمهای نگران جین هیونگ انداختم چی؟ اون دوتا عوضی چی گفتن بهشون؟
+اما...
تا اومدم بگم چی شده حس کرد گفتنش فایدهای نداره نباید به کاری کنم جین هیونگ باهاشون بد بشه
+عام خوبم هیونگ یکم سرم گیج رفت وبعد افتادم

ESTÁS LEYENDO
نحسی(ویکوکمین)
Romanceتهیونگ ( برادر ناتنی جیمین )و دوستاش(بقیه اعضا) اعتقاد دارن جیمین خیلی نحسه و باید بمیره برای همین خیلی اذیتش میکنن. بنظرتون جیمینِ مهربونمون میتونه هیونگشو ول کنه و فرار کنه درحالی که دلش برای لبخند مستطیلی هیونگش تنگ شده؟ یا با همه سختیا کنار میا...