-باز معلوم نیست با کدوم کله خری درگیر شده
-بعد ی سال پیداش شده معلوم نیس به چه وضعی انداختنش
-بدنشو دیدی هیونگ؟؟
با سرو صدای شلوغی جمعیت
به سختی چشماشو باز کرد و سعی کرد غلتی بزنه که درد وحشتناکی تو وجودش پیچید
شان: بیدار شدی بالاخره
با دیدن صورت اشنایی که مقابلش بود دستش رو به تخت گرفت و نشست
ییبو: من..چه اتفاقی افتاده؟
شان: چیزی نیس..زخمات خونریزی کردن یهو دم در بیهوش شدی
سیچنگ خبر داد
ییبو نگاه خسته ش رو سراسر اتاق چرخوند
دلش اب میخواست
بتری ابی که روی میز کنارش بود رو برداشت و سرکشید
شان: فکر میکردم..
دستش رو بالا اورد و دهنش رو با پشت دست پاک کرد..حالا که نگاه میکرد
شان خیلی تغییر کرده بود
دیگه اون پسر بچه ی نوجوون با بدن لاغر و موهای فرفری نبود
ییبو: خب؟
شان: فکر میکردم مردی..پیش نیومده بود این همه مدت غیبت بزنه
ییبو لبخند تلخی زد
اگه ی درصد میتونست بگه که تو این مدت چه چیزایی رو از سرگذرونده..
ییبو: منم
شان: چی؟
ییبو: منم اگه یکم دیگه میگذشت..باورم میشد که مردم و دارم تاوان گناهامو تو جهنم میدم!
شان: این همه مدت کجا بودی وانگ ییبو؟؟این همه زخم و سوختگی رو بدنت چی میگه؟؟ میگم گیر..کارتل ها که نیوفتادی افتادی؟؟
پوزخند تمسخر امیزی رو لبای ییبو نقش بست
کارتل..
احتمالا اگه گیر کارتل ها میوفتاد انقد بدبختی نمیکشید
شان: میشنوی چی میگم؟؟
ییبو: اینا رو ولش کن..میخوام برم پیش یونگ همین الان؟ دنبالش گشتم ولی اون پاتوق های قدیمی نبود
شان: خیلی وقته همه چیش عوض شده..حتی دیگه سمت رینگ هم نمیاد..
ییبو: مهم نیست..فقط میخوام ببینمش
شان: خیله خب میبرمت فقط قبلش بیا بریم بیمارستان..اون دکتره که دیدتت برداشت گفت وضعت خیلی خرابه
ییبو: اول باید بریم پیش یونگ..کارم واجب تر این حرفاس
شان نگاه مرددی انداخت
YOU ARE READING
~Infinity
ActionFiction: infinity Genre: Sports, romance, action Couple: Yizhan(Yibo top) Part: 1 Author: Iyan(Eye-on)