در رو با ضرب باز کرد و پشت سرش مامور های نیروی ویژه که عموما از همکارا و دوستاش بودن وارد خونه شدن
سرمای زمستون باعث شده بود صورت ییبو بی حس بشه..
ولی با وارد شدن به خونه
نسیم گرمی از عطر و بوی غذا و گل به صورتش برخورد کنه
برخلاف وون بین که از شدت عجله و استرس کم مونده بود دست و پاش رو گم کنه
ییبو تظاهر به خونسردی میکرد اما
میتونست حس کنه که قلبش با تمام قدرت تو سینه میتپه..
هرچقد هم تظاهر میکرد
اون بازم ی انسان بود و حالا میتونست سایه ی مرگ رو کنار خودش حس کنه
این همه نزدیکی....
همون ته مونده اعتماد به نفسی رو که داشت از بین برده بود
پوزخندی به خودش و ادمایی زد که داشتن برای نجات دادنش میجنگیدن
حتی نمیدونست اینجا خونه ی کیه که وون بین اینطوری واردش شده
شایدم خونه ی خودش و یا پدرش بود
اهمیتی نداشت وقتی ممکن بود کمتر از یک ساعت دیگه بمیره
یکی از مامور ها نایلون بزرگی اورد و روی زمین و تخت پهن کرد
وون بین با نگاه سرخ و عصبی که بخاطر استرس متزلزل تر از همیشه بنظر میرسید
به سمت پسر برگشت
وون بین: این چیه؟؟
-خب..چیزه..نایلونه..
وون بین هجوم برد و یقه ی پسر رو تو مشتش گرفت
وون بین: جمعش کن سریع
ییبو: نمیخواد..اگه بر فرض مثال منفجر شدم... دلم نمیخواد اینجا کثیف بشه..خونه ی تمیزی بنظر میاد..
وون بین: تو خفه شو..دکتر..لطفا شروع کنین
پرستار متخصصی به سمت ییبو رفت و امپول رو مستقیم به شاهرگ ییبو فرو برد
پرستار: این صرفا ی بی حس کننده ی عصبی قویه..ولی بیهوش کننده نیست..بنابراین درد رو حس میکنید..
در کسری از ثانیه بدن ییبو شل شد و قبل از اینکه بیوفته متوجه شد که مامور های اونجا گرفتنش و اونو روی تخت دراز کردن
در همون حین دکتر ها و پرستار هایی که اون اطراف بودن اماده شدن
انگار میکرد تمام بدنش فلج شده
حس سوزن سوزن شدن وحشتناکی تمام بدنش رو در برگرفت و در همون لحظه
احساس سوزش شدیدی روی جای زخمش کرد
انگار حتی نمیتونستن فرصت بدن دارو اثر کنه..
اون حس سوزن سوزن شدن بالا و بالا تر میومد و تا لبش رسید..
YOU ARE READING
~Infinity
ActionFiction: infinity Genre: Sports, romance, action Couple: Yizhan(Yibo top) Part: 1 Author: Iyan(Eye-on)