زرد

37 9 3
                                    


روزی که برای اولین بار دیدمش یه روز تابستونی بود.
رکابی مشکی و شلوارک پوشیده و موهاش زرد بود. همراه گروهی از پسرای دیگه می‌دوید. پارک خیلی بزرگ نبود و زمان زیادی نمی‌گذشت که دوباره به جایی که من نشسته بودم و کتاب به دست داشتم _هرکاری بجز کتاب خوندن می‌کردم_ می‌رسیدند.زیر چشمی بهش نگاه می‌کردم چون تو همون چندباری که گذشته بودن فهمیدم هم رشته ایم. صداشون یه مقدار بلند بود. هردو زبان می‌خوندیم. نگاهمو فهمید و عینک آفتابیش مثلا اتفاقی افتاد کنار من روی چمن های نزدیک سنگفرش. از کنجکاویش بود که چرا بهش خیره ام.
-کتاب جالبی بنظر می‌رسه
عینکش رو برداشت و نفس زنان به کتابم اشاره کرد.
کتابمو بالا گرفتم و نیشخند زدم: نه تا وقتی اسم کتاب درسی رو یدک می‌کشه! رنگ موهای توام جالبه. از زرد خوشم میاد.
-زرد؟ اما این ترکیبی از...
-خودتو به زحمت ننداز، بهرحال زرده.
-آره...یجورایی...همون زرده.

The sound of Lily's deathDonde viven las historias. Descúbrelo ahora