Peanut Butter Truffles🥜

369 67 3
                                    


آب و هوای اکتبر خیلی خوب بود. دیگه مثل سپتامبر گرم و طاقت فرسا نبود و می‌شد گفت خنک‌تر و قابل تحمل‌تر شده.
پاییز فصل خوبی برای عاشق شدن بود. سر قرار رفتن توی این فصل  دلچسب بود البته اگه همراهی برای این‌ کار وجود داشته باشه.
اما هان جیسونگ تنها بود و ترجیح می‌داد کل عمرش رو داخل استودیوی کمپانی که داخلش کار می‌کرد، بگذرونه. از وضعیتش ناراضی نبود چون به لطف استاد بنگ کار مورد علاقه‌اش رو انجام می‌داد و داخل یک کمپانی معتبر استخدام شده بود. به عنوان اولین قدمش قرار بود برای گروهی که به زودی دبیو می‌کردن آهنگ بسازه و واقعا هم کار سختی بود چون باید به عنوان " تایتل ترک " یه کار عالی و تاثیر گذار می‌ساخت تا استادش رو هم به‌خاطر معرفیش به اون کمپانی شرمنده نکنه.
اما یک مشکل بزرگ و رو اعصاب وجود داشت. مشکلی به بزرگی و عظمت "لی فلیکس!"
لی فلیکس شاید یه اسم پراکنده از هر شخصیتی می‌تونست باشه اما برای هایبرید سنجاب این‌طور نبود! صاحب اون اسم سوهان روح جیسونگ بود و پسر سنجابی برای اولین بار توی زندگیش دلش می‌خواست همه‌چیز رو رها کنه و پا به فرار بذاره. از زمانی که تحت تاثیر جو مسخره، صبح توی آغوش اون پسر از خواب بیدار شده بود، در حالی که دوست خرگوشیش بالای سرشون با چشم‌های ستاره بارون نگاهشون می‌کرد، حدودا دو هفته‌ای می‌گذشت.
در طول این دو هفته به صورت عجیبی دو اتفاق درحال تکرار شدن بود. انگار یکی روی دکمه تکرار کنترل زندگیش می‌فشرد و باعث می‌شد جیسونگ به لطف اتفاقات اطرافش هربار احساسات و عواطف تکراری داشته باشه.
اولین اتفاق عجیب که با وجود مقاومت‌ کردن‌های مداوم جیسونگ همچنان ادامه داشت، تعریف‌های پشت سر هم مینهو از فلیکس بود.
با این‌که جیسونگ و فلیکس هردو به مینهو توضیح داده بودن که اتفاق بینشون سوءتفاهمی بیش نبوده، اما مینهو هیچ‌جوره کوتاه نمی‌اومد.
هر زمانی که جیسونگ رو می‌دید، راجع به جذابیت‌های فلیکس حرف می‌زد. حتی گاهی بحث‌های نامربوط رو هم به فلیکس ربط می‌داد. جیسونگ واقعا خسته شده بود از شنیدن جمله‌های:
"جیسونگی می‌دونستی لیکسی یه تتو ارتیست و پیرسینگ‌کار حرفه‌ایه؟ کارش خفن نیست؟"
"شاید لیکسی داخل دانشگاه از اون کارها کرده باشه، اما باور کن پسر بدی نیست فقط یکم لجبازه. اگه وارد رابطه بشه دیگه از اون کارها نمی‌کنه آخه من میشناسمش تضمینش می‌کنم."
"لیکسی خیلی جنتلمنه؛ قطعا هرکسی دوست داره باهاش توی رابطه بره. شاید به‌خاطر همینه که همه برای یک‌بار هم که شده باهاش از اون کارها می‌کنن!"
"جیسونگی اون شبی که گفتین هم رو بوسیدین توی قلبتون آتیش بازی راه نیفتاد؟ حتما خیلی هیجان‌زده شدین!"
هایبرید سنجاب واقعا دلش می‌خواست به دوست خرگوشش بفهمونه که هیچی بینشون نیست اما مینهو گوشش بدهکار نبود. پس از یه جایی به بعد، جیسونگ تصمیم گرفت به حرف‌های دوستش توجه آنچنانی نکنه تا مینهو این موضوع رو به فراموشی بسپاره.
پس زمانی که مینهو اطرافش می‌چرخید و با چشم‌های قلبی شده راجع به فلیکس حرف می‌زد، جیسونگ ترجیح‌ می‌داد توی سکوت حرف‌های پسر رو بشنوه و خودش رو با کارهای خوابگاه سرگرم کنه تا مجبور نباشه دوباره با مینهو سر این‌که بین اون و فلیکس چیزی نیست، بحث کنه.
دومین اتفاق مربوط به خود پسر انسان بود و جیسونگ ترجیح می‌داد بدون شک و تردید اسمش رو بدشانسی بذاره. وگرنه چه دلیلی داشت که هربار داخل دانشگاه با لی فلیکسی روبه‌رو بشه که درحال لاس زدن، بوسیدن و دستمالی کردن دیگران بود.
این‌طور نبود که اولین بوسه و تمام رویاپردازی‌هایی که دیگران راجع بهش می‌کردن، براش مهم باشه اما حداقل منطقش حکم می‌کرد نباید هرکسی که سر راهمون قرار می‌گیره رو بوسید. مخصوصا لی فلیکسی که براش اهمیتی نداشت چه شخصی رو کجا ببوسه.
نمی‌تونست به خودش دروغ بگه و از طرفی دست خودش هم نبود اما با دیدنش احساس بدی می‌گرفت. هر دو باری که توی این هفته یواشکی لی فلیکس رو درحال لاس زدن یا چیز‌هایی بیشتر از لاس زدن دیده بود، سنگینی که بعدش توی قلبش نشسته بود رو احساس کرد. هرچند جیسونگ فکر می‌کرد به‌خاطر این قلبش سنگین می‌شه چون بعد از اون اتفاق نادیده گرفته شدن و بی‌توجهی براش سخته اما خبر نداشت اون سنگینی، سنگینی وزن لی فلیکسیه که یواشکی و با شیطنت از پنجره وارد قلبش شده، اون‌جا برای خودش لم داده و با دراز کردن پاهاش منتظره جیسونگ متوجهش بشه.
با تکون دادن سرش سعی کرد از افکاری که لحظه‌ای رهاش نمی‌کردن بیرون بیاد. نگاهش رو به ساعت داد و با دیدن این‌که ظهر شده، به آرومی دفتر نوت و باقی وسایلش رو داخل کیفش ریخت تا زودتر از کلاس خالی که داخلش نشسته بود بیرون بره. مینهو گفته بود ناهار رو داخل سلف باهم بگذرونن و حالا چیزی به زمان ناهارشون نمونده بود.
کوله‌اش رو روی دوشش انداخت و از کلاس بیرون رفت.

My Fluffy SnowballWhere stories live. Discover now