- دوست پسرم شو.
- باهام بیا سر قرار.
- پس اول باهام بیا سر قرار، بعد دوست پسرم شو.
- میتونی اول دوست پسرم بشی بعد باهم بریم سر قرار!
اینها جملاتی بودن که چند روز اخیر همهاش در حال شنیدن از همخونهاش بود. نمیدونست این جملات طوطیواری که فلیکس هر بار تکرار میکرد رو کی یادش داده اما از اعماق قلبش امید داشت اون شخص مینهو نباشه وگرنه اینبار دیگه نمیبخشیدش و باهاش کباب خرگوش درست میکرد.
دقیقا حالا هم که سه ساعتی از رد کردن درخواست فلیکس مبنی بر جشن گرفتن هالوین میگذشت، پسر دوباره چرت و پرتهای اخیرش رو از سر گرفته بود.
جلوی میز توالت خوابگاهشون نشسته بود و لباس خواب سنجابی قهوهای رنگی که سال قبل مینهو براش خریده بود رو به تن داشت.
مسواکش رو زده بود و کمکم داشت برای خواب آماده میشد که سر و کلهی همخونهی مزخرفش پیدا شد.
از اونجایی که ماریجوانا کشیدن رو داخل خوابگاه ممنوع کرده بود، فلیکس برای کشیدن رولهاش مجبور بود به بیرون از اتاقکشون پناه ببره.
بیتوجه به پسر شونهی زرد مخصوص دمش رو برداشت تا دم قهوهای رنگ، پرپشت و بلندش رو شونه بزنه اما شی زرد رنگ از بین دستهاش بیرون کشیده شد.
- بدش من...
فلیکس انگار که حرف هایبرید سنجاب رو نشنیده باشه، روی زمین نشست و دم قهوهای رنگ جیسونگ رو داخل دستش گرفت.
اون خز نرم و پف کرده که بعضی جاهاش قهوهای کمرنگ بودن و بعضی جاهاش هم قهوهای پررنگ، به چشم فلیکس خیلی دوست داشتنی میاومد و نمیتونست هر فرصتی که برای لمس اون خزها به دست میآورد رو از دست بده.
- تا وقتی دمت رو شونه میزنم وقت داری یه دلیل برای سر قرار اومدن باهام پیدا کنی.
شونه رو با ملایمت از بالا تا پایین دم پسرک کشید و با دیدن اینکه دمش داشت بیشتر از قبل پف میکرد، لبخند محوی که به سختی دیده میشد، گوشهی لبش نشست.
ناخواسته بهخاطر لمس شدن دمش توسط پسر انسان، زیر دلش پیچ خورد. نمیدونست چه اتفاقی براش افتاده و نمیفهمید این استرس یهویی از کجا اومده اما کاری هم برای کنترل کردنش از دستش برنمیاومد.
- لازم... نی...
- ازت نپرسیدم لازمه یا لازم نیست! گفتم یه دلیل برای اومدن سر قرار باهام پیدا کن.
هایبرید سنجاب نگاهش رو به دستهاش داد و منتظر موند شونه زدن پسر تموم بشه.
فلیکس با دقت و لطافت شونه رو روی دمش میکشید و انقدر نرم این کار رو انجام میداد که جیسونگ اصلا دردی حس نمیکرد.
اصولا زمانی که خودش دمش رو شونه میکرد کلی اشک بهخاطر گره خوردن موها توی چشمهاش جمع میشد اما فلیکس به هر جای گره خوردهای که میرسید، با ملایمت اون قسمت رو توی دستش میگرفت و با حوصله شونه رو روش میکشید تا گرهی موهاش باز بشه.
حالا که میتونست بیشتر از سابق دم هماتاقی سنجابیش رو لمس کنه، از شونه زدنش خوشش اومده بود و تصمیم گرفت همیشه این کار رو برای جیسونگ انجام بده.
زمانی که به نوک دم جیسونگ رسید و مطمئن شد تمام دمش رو شونه زده، از روی زمین بلند شد و شونه رو روی میز گذاشت.
دستهاش رو داخل جیبش فرو برد و بالای سر هایبرید سنجاب ایستاد و از داخل آینه نگاه جدیش رو به صورتش داد.
- خب... فکر کردی؟
جیسونگ بیتوجه به نگاه خیرهی پسر مو مشکی، تصمیم گرفت از جاش بلند بشه اما هنوز باسنش از روی صندلی فاصله نگرفته بود که دستهای فلیکس روی شونههاش قرار گرفتن و اجازه ندادن پسر از روی صندلی فاصله بگیره.
- تا زمانی که جوابم رو ندی، هیچجا نمیری.
- نمیخوام بیام سر قرار چون ازت خوشم نمیاد؛ این هم جوابت.
یکی از دستهاش رو که روی شونهی پسر قرار داشت تا روی قفسه سینهاش کشید و اجازه داد ضربان قلب عجول پسر زیر دستش بتپه.
- چجوری میتونی دروغ بگی وقتی که قلبت اینطور زیر دستم میتپه؟
جیسونگ خواست خودش رو از پسر فاصله بده اما فلیکس زودتر دست به کار شد، خودش رو روی پسرک خم کرد و سرش رو توی گردنش فرو برد. عطر کاکائویی همیشگیش رو نفس کشید و بوسهای زیر گوشش کاشت.
- چارهای جز قبول کردنم نداری.
پسر سنجابی ناخواسته توی خودش جمع شد و سعی کرد ضربانی که هر لحظه تندتر میشد رو کنترل کنه.
از آیینه میدید که گوشهای سنجابیش سیخ ایستادهان و قطعا دم بیچارهاش هم اون پشت بیشتر از حد معمول پف کرده بود.
- ای... این کارت تجاوزه...
دست دیگهاش رو دور شکم پسرک حلقه کرد، سرش رو کمی بالا کشید و بوسهی بعدیش رو روی لالهی گوشش گذاشت.
- زمانی تجاوز محسوب میشه که یکی از طرفین ناراضی باشه. کی گفته که تو ناراضی؟
لالهی گوش پسرک رو بین دندونهاش گرفت و در آخر مک محکمی بهش زد.
- ضربان قلبت داره جار میزنه که خیلی هم راضی هان جیسونگ، نمیفهمم چرا انکارش میکنی!
- من... من...
فلیکس با ملایمت عقب کشید و همونطور که دوباره دستش رو روی شونههای جیسونگ قرار میداد، نگاهش رو از داخل آینه به صورت مضطرب پسر داد.
KAMU SEDANG MEMBACA
My Fluffy Snowball
Fantasi-My Fluffy Snowball •𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚: Chanho, Changjin, Jilix, Seungin •𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙, 𝙁𝙡𝙪𝙛𝙛, 𝙎𝙢𝙪𝙩, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚 •W𝙧𝙞𝙩𝙚𝙧: Roe ناخواسته فشار دستش رو روی دم پنبهایش بیشتر کرد و لبش رو توی دهنش کشید؛ نمیدونست جملهاش رو چطور ت...