Scared Squirrel 🐿

446 79 14
                                    


روی بدن مرد دراز کشیده بود و سرش روی سینه‌اش قرار داشت. همون‌طور که چان موهاش رو نوازش می‌کرد، مینهو هم به صدای قلب آرامش‌بخش دوست پسرش گوش می‌سپرد.
احساس می‌کرد خوشبخت‌ترین اسنوبال دنیاست و داره حق باقی اسنوبال‌ها رو هم می‌خوره. مگه می‌شد یه هایبرید خرگوش برفی پر از نقص باشی و کسی تا این حد عاشقانه دوستت داشته باشه؟ یا همه این اتفاق‌ها یک خواب بود یا مینهو خیلی خوش شانس. احتمالا توی زندگی قبلیش از نابودی کره زمین جلوگیری کرده بود چون این حجم از خوشبختی که تجربه می‌کرد، برای این‌که فقط یه کشور رو نجات داده باشه، خیلی زیاد بود.
لب‌هاش به‌خاطر بوسه‌های سختی که گرگ عزیزش ازش دزدیده بود، گزگز می‌کردن و مطمئن بود که کلی سرخ و متورم شدن. دیگه اخلاق دوست پسرش دستش اومده بود. انگار چانیش از اول پیش‌قدم شدن می‌ترسید یا شاید هم ترس از پس زده شدن داشت چون این حجم از عطشی که زمان بوسیدنش به خرج می‌داد، به خوبی ثابت می‌کرد که مرد تا چه اندازه تشنه‌ی لب‌هاش بوده.
هنوز نیم ساعت هم از این‌که روی صندلی ته ون تو آغوش دوست پسرش سرش رو روی سینه‌اش گذاشت، نگذشته بود اما با اسیر شدن فکش بین انگشت‌های قدرتمند چان، صورتش رو بالا گرفت و نگاه گردش رو به چشم‌های تیره شده هایبرید گرگ دوخت. به صورت عجیبی حس می‌کرد چشم‌های چانیش تیره‌تر از حد معمول شدن و مینهو واقعا کنجکاو بود که چطور این اتفاق برای گرگ مشکی رنگش میفته.
با ملایمت کمی خودش رو بالا کشید و همون‌طور که روی مرد گرگی دراز کشیده بود، دوباره لب‌هاش رو روی لب‌های چانیش گذاشت. به هرحال هدفش از اومدن به دیت، خوشحال کردن چانیش زمان تولدش بود و حالا که تولد مرد عزیزش تموم شده بود، مینهو باز هم از خوشحال کردنش دست برنمی‌داشت.
وقتی مرد چونه‌اش رو رها کرد، با خیال راحت نفس عمیقی از بینیش کشید و لب‌هاش رو روی لب‌های بی‌حرکت چانیش حرکت داد. متوجه بود که این یه نوع اعمال قدرت و دریافت محبت از سمت گرگ مقابلشه. سویونی یک‌بار بهش گفته بود که بعضی گرگ‌ها عادت‌های عجیبی دارن و یکی از عادت‌هاشون هم همین بود.
اعمال قدرت و قدرت طلبی!
چانیش حالا ناخواسته داشت همین‌کار رو می‌کرد. مینهو رو نمی‌بوسید اما انتظار داشت پسر خرگوشیش به خوبی وظیفه‌اش رو در برابر به بازی گرفتن لب‌هاش انجام بده. انگار به این صورت هم نشون می‌داد رئیس رابطه‌شون کیه و هم عشق و محبت‌های زیادی بین بوسه‌های پسر خرگوشی دریافت می‌کرد.
هرچند که چان قبول داشت توی اون رابطه، رئیس پسر خرگوشی با سیاستیه که روی بدنش دراز کشیده و لب‌هاش رو می‌بوسه اما گرگ چان همچین چیزی رو نمی‌پذیرفت. اون باید نشون می‌داد که چقدر خوب می‌تونه یه آلفای رهبر باشه و رئیس کوچولوی رابطه‌شون رو مجبور به اطاعت از خودش کنه.
به آرومی دست‌هاش رو پشت گردن مینهو کشید و با پایین‌تر بردنشون، کمر پسرکش رو لمس کرد. کمر باریک مینهو رو بین دست‌هاش ‌فشرد و با هر مکی که پسر به لب‌هاش می‌زد، چان بیشتر انگشت‌هاش رو تو پوست پسر فرو می‌برد.
دیگه نمی‌شد فقط از روی پارچه سفید رنگ لمسش کنه پس پشت تی‌شرت مینهو رو داخل مشتش گرفت، لباس رو محکم کشید و اون رو از داخل شلوار پسرک بیرون آورد. با لذت به ناله ریز دوست پسرش گوش سپرد و نتونست به این فکر نکنه که زمانی که قرار باشه عضوش رو داخل مینهو بکوبه، پسر قراره چطور براش ناله کنه.
دست‌هاش رو زیر تیشرت هایبرید خرگوش فرو برد و این‌بار بدون هیچ مزاحمی روی کمر، پهلو‌ها و شکمش دست کشید. خرگوشکش خیلی خیلی نرم و کیوت بود، چان نمی‌تونست در برابر این حجم از نرمی و زیبایی طاقت بیاره.
یه دستش رو پایین‌تر برد و دم پنبه‌ای مینهو رو توی مشتش گرفت و بدون خرج دادن ملایمتی، فشرد که باعث شد صدای ناله بلند مینهو داخل گوش‌هاش بپیچه.
- چا‌‌‌... نی... درد داره...
مینهو همون‌طور که نفس‌ نفس می‌زد گفت که با شنیدن صدای دوست پسرش و ضربه محکمی که به باسن تپلش خورد، دوباره دهنش بسته شد.
- ساکت شو و من رو ببوس.
ناخودآگاه لبخندی روی لب‌های هایبرید خرگوش خونه کرد و دوباره لب‌هاش رو روی لب‌های مرد مورد علاقه‌اش کوبید، با این تفاوت که این‌بار چانیش هم باهاش همراهی می‌کرد. زبونش رو توی دهن مرد سر داد و گذاشت هایبرید گرگ با خیال راحت مک‌های محکمی به زبونش بزنه و اون رو تا جایی که امکان داشت داخل دهنش بکشه.
این اتصال بین بدن‌هاشون رو دوست داشت و از این‌که بهم چسبیده بودن لذت می‌برد. با احساس دست‌های چانیش رو باسن تپلش، ناخواسته خودش رو کمی بالاتر کشید و چشم‌هاش رو روی هم فشرد. اولین باری بود که مرد باسنش رو لمس می‌کرد و همین باعث می‌شد ضربان قلبش بالا بره و استرس داخل وجودش خونه کنه.
چان با حوصله دست‌هاش رو روی باسن مینهو حرکت می‌داد و از لمس اون دو تیکه برآمده که قطعا بعدا قرار بود با اسپنک‌هاش سرخ بشن، لذت می‌برد.

My Fluffy SnowballWhere stories live. Discover now