Jisungie🐿

338 56 9
                                    

فلیکس مطمئن بود که اجازه نداده پسر سنجابی مست بشه اما چیزی که درحال حاضر می‌دید، یه سنجاب بی‌طاقت بود که حتی لحظه‌ای ازش دست نمی‌کشید.
کوبیده شدن در فلزی خوابگاه نقلی هم باعث نشد دو پسری که لب‌هاشون توی هم قفل شده بودن، لحظه‌ای از هم فاصله بگیرن. با عطش لب‌های همدیگه رو به دهن می‌گرفتن و طوری که انگار اون آخرین فرصت باهم بودنشونه، همدیگه رو می‌بوسیدن.
جیسونگ یه دستش رو دور کمر پسر مو بلوند و دست‌ دیگه‌اش رو پشت گردنش گذاشته بود و اجازه‌ی لحظه‌ای رهایی رو بهش نمی‌داد.
برخلاف پسر سنجابی، فلیکس بی‌شرم‌تر بود و همین‌حالا هم یه دستش توی لباس پسر فرو رفته و نوک انگشت‌های سردش رو روی پوست گرم پسر سنجابی حرکت می‌داد.
هنوز جلوی در بودن و جیسونگ نمی‌تونست به ندای مغزش که می‌گفت جای درستی این‌کار رو شروع نکردن، بی‌توجه باشه.
با فشار نسبتا زیادی که به کمر پسر مو طلایی وارد کرد، اون رو به دیوار کنار چهارچوب کوبید و باعث شد برای دقیقه‌ای اتصال لب‌هاشون قطع بشه.
با پاش در رو بست و بدون اینکه به چشم‌های براق فلیکس نگاه کنه، با عجله کت چرمش رو از تنش بیرون کشید و نگاهش رو به پوست سفیدی که از بین پارچه‌ی توری برق می‌زد، داد.
- پاره‌اش کن.
هایبرید سنجاب نگاه گرد شده‌اش رو بالا گرفت و بالاخره به اون چشم‌هایی که از شهوت برق می‌زدن، خیره شد.
- اما...
فلیکس سرش رو جلو کشید و قبل از اینکه لب‌هاش رو دوباره به لب‌های جیسونگ برسونه، حرفش رو با زمزمه‌ی بمش قطع کرد.
- خوشم میاد... اگه پاره‌اش کنی.
لب‌هاشون رو به هم رسوند و بدون اینکه وقت رو تلف کنه، زبونش رو وارد دهن جیسونگ کرد و زبون پسر رو به بازی گرفت.
پسر سنجابی چشم‌هاش رو روی هم فشرد، دست‌هاش رو روی پهلوهای فلیکس قرار داد و حین بوسه‌، انگشت‌هاش رو از پهلو تا گردن پسر کشید. این انگشت‌های دست چپش بودن که توی یه حرکت و بدون هیچ فکری، دور گردن پسر مو بلوند پیچیده شدن و گردنش رو به دیوار پین کردن.
برای بار دوم بوسه‌شون رو قطع کرد، سرش رو کنار گوش فلیکس سر داد و زمزمه کرد:
- از اینکه این‌طوری راه نفس‌هات رو قطع کنم چی؟ خوشت میاد؟
پسر انسان نیشخندی روی لب‌هاش نشوند و قبل از اینکه نفس کشیدن براش سخت بشه، دوباره با صدای بمش پسرک رو جادو کرد.
- اگه... بتونی انگشت‌هات رو بیشتر فشار بدی، آره خوشم میاد.
نیشخندی روی لبش نشوند و زبون سرکشش رو روی لب‌های سرخش کشید.
جیسونگ دیگه صبر کردن رو جایز نمی‌دونست پس سرش رو جلو کشید و همون‌طور که فشار انگشت‌هاش رو دور گلوی پسر ذره‌ذره تنگ‌تر می‌کرد، زبون فلیکس رو توی دهنش کشید و بدون اینکه بهش فرصت ماجراجویی بیشتر توی دهنش رو بده، مک‌های محکمی به زبونش زد و اجازه نداد اون ماهیچه‌ی گرم و خیس از بین لب‌هاش فرار کنه.
پسر انسان که دیگه نمی‌تونست جای خالی اکسیژن رو توی ریه‌هاش تحمل کنه، ضربه‌ای به بازوی هایبرید سنجاب وارد کرد که جیسونگ با هوشیاری فشار انگشت‌هاش رو از دور گلوی فلیکس برداشت و برای بار سوم سرش رو عقب کشید.
فلیکس همون‌طور که اکسیژن رو به ریه‌هاش برمی‌گردوند، دو طرف کتش رو گرفت هدیه‌ی پسر خرگوشی رو از تن جیسونگ بیرون کشید.
جیسونگ هم اجازه نداد دست‌های پسر سمت بافتش پیشروی کنن و خودش زودتر بافت مشکی رنگ رو از تنش در آورد.
این‌بار این فلیکس بود که خودش رو جلو کشید و پسر سنجابی رو مجبور کرد به میز آرایش مشترکشون تکیه بده.
سرش رو توی گردن هایبرید سنجاب فرو کرد و همون‌طور که برای لحظه‌ای نگاهش رو به آینه‌ی مقابلش داد، پوست گردن جیسونگ رو بین لب‌هاش کشید و مطمئن شد که مارک پر رنگی اون قسمت بکاره.
پشت جیسونگ به آینه بود اما فلیکس مقابلش قرار داشت و می‌تونست یه دید عالی به عضله‌های کمر پسر داشته باشه؛ با این وجود چشم‌هاش رو بست و بدون اینکه اجازه بده آینه حواسش رو پرت کنه، دندون‌هاش رو توی گردن جیسونگ فرو کرد و با لذت به صدای ناله‌ی کم‌جون پسر که زیر گوشش می‌پیچید، گوش سپرد.
دستش رو روی سینه‌های جیسونگ سر داد و همون‌طور که انگشت شستش رو روی نیپل‌ پسر می‌کشید، زبونش رو روی جای گازش لغزوند و کمی بالاتر دوباره دندون‌هاش رو وارد گردن پسر سنجابی کرد.
دست راستش رو از سینه‌‌ی پسر به پایین سر داد و با ملایمت از روی شلوار عضو برآمده‌ی پسر رو لمس کرد که باعث شد جیسونگ طاقت نیاره و جاهاشون رو عوض کنه.
حالا این کمر فلیکس بود که جلوی آینه رو می‌پوشوند. پسر مک محکمی به جای گازش زد و بدون اینکه سرش رو از گردن پسر بیرون بکشه، زیر گوشش زمزمه کرد:
- چون این قراره اولین بارت باشه، بهت جایزه می‌دم پس اون‌طور که تو دوست داری، پیش می‌ریم.
جیسونگ نمی‌تونست نگاهش رو از آینه و کمر پسر انسان بگیره چون دلش می‌خواست دید بهتری به پوست پسر داشته باشه. دلش می‌خواست اون تتو‌های قایم شده روی بدنش رو ببینه و دونه دونه کشفشون کنه.
همون‌طور که تک‌تک کلمات پسر رو به گوش می‌سپرد، دستش رو از پشت روی یقه‌های لباس فلیکس گذاشت و توی یه حرکت مطمئن شد که لباس پسر رو از پشت، از بالا تا پایین پاره کرده باشه.
صدای پاره شدن پارچه‌ی توری توی گوش‌های فلیکس پیچید و باعث شد دوباره نیشخندی روی لب‌هاش خونه کنه.
- هربار بیشتر غافلگیرم می‌کنی پسر!
جیسونگ بدون اینکه جوابش رو بده، لباس پاره شده رو کامل از بدنش بیرون کشید و روی زمین پرت کرد.
نگاهش رو به نیپل‌های صورتی و تتوی ریزی که زیر نیپل چپش زده بود داد. "Kiss Me" ریزی اون‌جا تتو شده بود و جیسونگ رو وسوسه می‌کرد بوسه‌ی ریزی روی نیپل چپش بکاره.
سرش رو جلو برد، اول بوسه‌ای روی نیپل صورتی رنگ کاشت و بعد زبونش رو بین سینه‌های فلیکس کشید و اجازه داد لب‌هاش نقش سرخ رنگی روی پوست سفید پسر بزنن.
- مزه‌ی شکلات می‌دی.
جیسونگ بعد از سکوت طولانی مدتش گفت و مک دیگه‌ای به پوست شیری رنگ پسر زد.
- شکلات دوست داری سنجاب کوچولو؟
- سنجاب کوچولو؟
یکی از نیپل‌های پسر رو بین انگشت‌هاش گرفت و فشرد. زبونش رو بین سینه‌های فلیکس کشید و بدون اینکه لب‌هاش رو از پوست پسر فاصله بده، ادامه داد:
- همین سنجاب کوچولو امشب به فاکت می‌ده.
با شنیدن حرف پسر، تیر کشیدن پایین‌تنه‌اش رو حس کرد. می‌خواستش؛ به فاک رفتن توسط هان جیسونگ رو! آدمی نبود که با خودش بجنگه، همیشه از لذت‌های به قول دیگران "زودگذر" استقبال می‌کرد چون عاشق این بود که بهشون تنوع بده و به فاک رفتن توسط هان جیسونگ هم تنوع محسوب می‌شد.
زیر لب لعنتی به هایبرید سنجاب فرستاد و دستش رو توی موهای پسر فرو برد و مراقب بود گوش‌های سنجابی پسر رو توی چنگش نگیره؛ هنوز قصد نداشت وسط خوش‌گذرونیشون گوش‌های پسر رو بکنه.
جیسونگ خودش رو بالا کشید و این بار هردو دستش رو از پشت داخل شلوار چرم فلیکس فرو برد و کف دست‌هاش رو روی لپ‌های نرم باسن فلیکس قرار داد.
پسر انسان با لمس شدن باسنش، مجبور شد خودش رو کمی جلوتر بکشه و توی آغوش هایبرید سنجاب جا بگیره.
- داری به چی فکر می‌کنی؟ اینکه قراره چجوری به فاکم بدی؟
صورت‌هاشون قدر یه نفس باهم فاصله داشتن و همین باعث می‌شد که جیسونگ نتونه نگاهش رو از چشم‌های خمار شده‌ی فلیکس بگیره.
- این شرایط برای تو جدید نیست اما... برای من اولین بار محسوب می‌شه...
فلیکس زبونش رو روی لب بالاش کشید و با عقب کشیدن سرش اجازه داد پیرسینگ سپتومش به خوبی برای جیسونگ خودنمایی کنه.
- باتم بودن... اولین باره که قراره تجربه‌اش کنم!
دست‌های پسر سنجابی ناخواسته روی باسن پسر چنگ شدن و با چشم‌هایی که مردمک‌هاشون گرد شده بود، نگاهش رو بین چشم‌های فلیکس چرخوند.
- ی... یعنی... برای من...
- برای تو نه! فقط تاحالا کسی ازم نخواسته بود و تو اولین نفری... خب من هم بهت می‌دمش.
بدون اینکه بیشتر از این لفتش بده، دست‌هاش رو پایین برد، دکمه و زیپ شلوار جیسونگ رو باز کرد و عضو پسر رو از داخل باکسرش بیرون کشید.
اندازه‌ی چیزی که می‌دید، خیلی خوب بود؛ شاید فقط یکم از عضو خودش بزرگ‌تر!
انگشت‌هاش رو دور عضو پسر حلقه کرد و باعث شد صدای ناله‌ی جیسونگ برای دومین بار توی اون شب توی گوش‌هاش بشینن و فشار انگشت‌هاش روی باسنش بیشتر بشه.
هایبرید سنجاب ناخواسته پیشونیش رو روی شونه‌ی پسر گذاشت و کمی توی خودش جمع شد.
- من اولین نفریم که بهش دست می‌زنم... مگه نه پسر خوب؟
سرش رو کج کرد و لاله‌ی گوش جیسونگ که مقابل لب‌هاش قرار داشت رو مکید.
- چند بار با تصور من خودت رو لمس کردی؟
انگشت شستش رو روی کلاهک عضو پسر کشید و پریکامش رو روی طول عضوش پخش کرد.
جیسونگ دست‌هاش رو از شلوارش بیرون کشید و کمی سرش رو بالا گرفت در حدی که بتونه به کشوهای مقابلش دید داشته باشه و بعد اولین کشوی میز که دقیقا پشت فلیکس قرار داشت رو باز کرد.
عصر که فلیکس از توی اون کشو وسایلش رو برمی‌داشت، جیسونگ دوتا چیز رو خیلی خوب تشخیص داده بود. لوب و کاندوم؛ چیزهایی که حالا بهشون نیاز داشتن.
برای پرت کردن حواس فلیکس، سرش رو عقب کشید و بسته‌ی کاندوم رو جلوی چشم‌های پسر گرفت.
- می‌خوام ببینم چجوری روی چیزی که قراره سوراخت رو داغون کنه، کاندوم می‌کشی.
فلیکس بسته‌ی کاندوم هلویی رو از بین انگشت‌های پسر بیرون کشید و عضوش رو رها کرد.
همون‌طور که به چشم‌های جیسونگ خیره بود، گوشه‌ی روکش پلاستیکی رو بین دندون‌هاش گرفت و توی یک حرکت بسته رو باز کرد.
نگاهش رو از روی چشم‌های جیسونگ روی عضوش سر داد، کاندوم رو پایین برد و بدون هیچ مشکلی اون رو عضو جیسونگ کشید.
- خیلی پیشرفت کردی هان! امشب هر لحظه بیشتر از قبل داری غافلگیرم می‌کنی!
با تموم شدن کار فلیکس، پسر رو سمت آینه برگردوند و اجازه داد حالا پشتش بهش باشه.
- از این بیشتر هم می‌تونم غافلگیرت کنم.
هر دو پسر در عین کشمکشی که بینشون وجود داشت، خیلی خوب باهم راه می‌اومدن و این اتصال کوچیک بینشون متفاوت و لذت‌بخش بود.
حالا فلیکس به هایبرید سنجاب پشت کرده بود اما از توی آینه به خوبی می‌تونست حرکات جیسونگ رو از پشتش دنبال کنه.
پسر بزرگ‌تر دست‌هاش رو از دو طرفش رد کرد و همون‌طور که از داخل آیینه نگاهش می‌کرد، دکمه و زیپ شلوار فلیکس رو باز و با کمک پسر انسان، شلوار و باکسر رو کاملا از پاهاش بیرون کشید.
جیسونگ باور نمی‌کرد‌ که پسری که برهنه توی آغوشش مقابل آینه ایستاده، همون لی فلیکس لعنتیه که همیشه ازش فرار می‌کرد.
- خیلی زیبایی... بدنت... خیلی زیباست...
پسر نیشخندی روی لب‌هاش نشوند و با کمی خم کردن خودش به طرف جیسونگ، یک پاش رو بالا گرفت و زانوش رو روی میز قرار داد تا سوراخش به خوبی جلوی چشم‌های پسر سنجابی قرار بگیره.
- وقت برای تحسین کردن بدن من زیاده.
لوبی که جیسونگ روی میز قرار داده بود رو برداشت و ظرف رو سمت پسر سنجابی گرفت.
- وقتشه آماده‌ام کنی پسر خوب.
لی فلیکسی که روی میز خم شده بود و با بالا گرفتن یکی از پاهاش، سوراخش رو براش به نمایش می‌ذاشت، رویایی به نظر می‌رسید پس
جیسونگ وقت رو تلف نکرد و لوب رو از بین دست‌های پسر بیرون کشید و بعد از باز کردن درش، کمی از اون رو روی دوتا از انگشت‌هاش ریخت.
انگشت اشاره‌اش رو روی سوراخ پسر قرار داد و حواسش به اینکه فلیکس چطوری ناگهان کمی خودش رو منقبض کرد، بود.
سرش رو جلو کشید و هدف لب‌هاش رو شونه‌های لخت پسر قرار داد. همون‌طور که مک‌های نسبتا محکمی به شونه‌اش می‌زد، انگشت اولش رو به آرومی وارد حفره‌ی تنگش کرد و دست دیگه‌اش رو روی شکم عضله‌ای فلیکس قرار داد تا پسر رو توی همون حالتی که قرار داشت، بی‌حرکت نگه داره.
فلیکس به راحتی از داخل آینه می‌دید که چطور شونه‌اش توسط لب‌های جیسونگ مارک می‌شه و چطور دست پسر توی جاش ثابت نگهش داشته.
نمی‌دونست چند دقیقه گذشت اما با فرو‌رفتن انگشت دوم داخلش، ناله‌ی ریزی کرد که باعث شد جیسونگ سرش رو با عجله بالا بگیره.
- دردت گرفت؟
معلومه که درد داشت اما اون‌قدری زیاد نبود که بخواد به روی خودش بیاره. درواقع از احساس انگشت‌های پسر داخل خودش خوشش می‌اومد و کنجکاو بود بدونه وقتی عضوش واردش ‌بشه، قراره چه احساسی داشته باشه.
سرش رو به دو طرف تکون داد و کمی زانوش رو جلوتر کشید تا راحت باشه اما باعث شد یه سری از وسایل مراقبت پوستی هر دوشون، از روی میز به پایین پرت بشن.
- نه... داره خوش می‌گذره.
زمزمه کرد و بعد کمی باسنش رو عقب کشید تا انگشت‌های پسر رو عمیق‌تر حس کنه.
جیسونگ که دید پسر انسان داره لذت می‌بره، به آرومی انگشت‌هاش رو بیرون کشید و باعث شد اخم‌های فلیکس توی هم برن.
لوب رو روی عضو پوشیده شده از کاندومش ریخت و کمی عضوش رو پمپ کرد.
زمانی که احساس کرد آماده‌‌ست، سر عضوش رو روی ورودی فلیکس کشید و با یک حرکت، تمامش رو داخل پسر انسان جا داد.
دردی که ناگهان داخل بدن فلیکس پیچید، باعث شد بخواد به لبه‌ی میز چنگ بندازه.
- لعنت... بهت... آه.
دست‌هاش رو روی پهلوهای فلیکس قرار داد تا پسر رو توی جاش ثابت نگه داره و بوسه‌ای روی شونه‌ی مارک شده‌اش کاشت.
- شنیده بودم اگه همه‌اش رو جا کنی، بهتره... دردت اومد؟
پسر انسان کمی بدنش رو بالا کشید و سرش رو به معنای مخالفت تکون داد.
نمی‌خواست ضعف نشون بده و کم بیاره. اگه اون لی فلیکس فاکر هیچ‌وقت کم نمی‌آورد، این لی فلیکسی که باسنش رو تقدیم به هان جیسونگ کرده بود هم کم نمی‌آورد.

My Fluffy SnowballDonde viven las historias. Descúbrelo ahora