با استرس توی خوابگاه کوچیکشون قدم میزد و منتظر چانی عزیزش بود.
امروز همه خیلی کمکش کرده و اجازه نداده بودن مینهو توی تجربههای ناراحت کنندهای که داشت، غرق بشه.
لیکسی صبح زود به خوابگاه اومده بود تا بهش در زمینهی پختن کیک تولد چانی کمک کنه. از لیکسی عزیزش انتظار نداشت انقدر توی مبحث کیک و شیرینی پزی استعداد داشته باشه؛ فکر میکرد فلیکس تمام زندگیش رو درحال انجام از اون کارها و کارهای اشتباهه پس فکر نمیکرد کیک و شیرینی پزی هم بلد باشه.
برعکس لیکسی که داخل این کار مهارت داشت و کلی کمکشون میکرد، جیسونگی حتی یک ذره هم توی این کار مهارت نداشت پس فقط سعی میکرد ظرفهای اضافی کنار دست دو پسر رو جمع کنه و بشوره. جیسونگی اصلا پسر مرتبی نبود و مینهو همیشه مجبور میشد مثل مامان بزرگها بهش غر بزنه و دوبار در هفته خوابگاهشون رو تمیز کنه چون اگه جیسونگی رو به حال خودش رها میکرد، اون هایبرید سنجاب با شلخته بازیهاش خوابگاهشون رو منفجر میکرد. البته اگه مینهو همون لحظه مچ دوستش رو درحال شلخته بازی میگرفت، مجبورش میکرد تمام لباسهایی که وسط خونه پرت کرده رو جمع کنه. به هرحال شلختگی جیسونگی عزیزش چندان مشکل بزرگی نبود و باعث نمیشد از علاقهی مینهو به هایبرید سنجاب کم بشه؛ اما حالا براش جالب بود که جیسونگی سعی داره با مرتب کردن کنار دستشون، کمکشون کنه.
هرچند که با کمی دقت به راحتی متوجه شد که جیسونگ بیشتر از تمیزکاری، خیلی غیر مستقیم داره دور و بر لیکسی میچرخه؛ این روی لبهای مینهو لبخند میآورد و باعث میشد همونطور که دستهاش درگیر هم زدن خامه بودن، یک لبخند بزرگ هم بهخاطر فلیکس و جیسونگ روی لبهای صورتی رنگش بشینه.
امروز به صورت عجیبی فلیکس اصلا به جیسونگ توجه نمیکرد و مینهو متوجه شد فلیکس وقتی درحال شیرینیپزیه، وارد دنیای دیگهای میشه و نمیتونه روی اطرافش تمرکز کنه و این براش جالب بود. هرچند جدیت و اخمهایی که هر چند دقیقه توی هم میرفتن، فلیکس رو به شدت جذاب میکردن و باعث میشدن چیزی توی وجود جیسونگی عزیزش تکون بخوره.
بعد از اینکه کیک رو آماده کردن، باید سراغ فینگر فودهایی که قصد درست کردنشون رو داشتن، میرفتن.
زمان آشپزی سویونی هم به جمعشون اضافه شده بود و همین باعث شد کارهاشون سریعتر پیش بره.
میزی که چانی برای پیک نیکشون در نظر گرفته بود، زیاد بزرگ نبود پس باید حساب شده عمل میکرد. به لطف دوستهاش تونسته بود کراکت مرغ و پنیر، مینی کورن داگ و تارت مرغ و سبزیجات درست کنه. در کنار شیرینیهایی که با لیکسی عزیزش درست کرده بود، کاملا برای شب مناسب بودن.
غروب و زمانی که بالاخره تمام و کمال کارهاشون تموم شده بود، سویون مینهو رو به حمام فرستاد، بعد پسر رو جلوی میز آرایش مشترکش با جیسونگ نشوند و شروع به خشک کردن موهاش کرد. برای اینکه جیسونگ و فلیکس بیکار نباشن، اون ها رو سر کمد مینهو فرستاده بود تا براش لباس انتخاب کنن. مینهو هیچوقت یادش نمیرفت که دو پسر چطور برای انتخاب لباس باهم بحث میکردن. یکی میخواست مینهو گرانچ بپوشه و دیگری میخواست مینهو گوتیک رو امتحان کنه و انقدر بحثشون ادامهدار شد که در آخر سویون با دادی هر دو رو ساکت کرد و با گفتن "شما دارین برای مینهو لباس انتخاب میکنین احمقها! نه برای همدیگه!" دوستهاش رو ساکت کرده بود.
در آخر فلیکس و جیسونگ شلوار و کت کوتاه ستی به رنگ آبی پاستلی براش انتخاب کردن و باعث شدن مینهو به سلیقهی مشترکشون افتخار کنه. اون دو خیلی به هم میاومدن و واقعا حیف بود که خودشون این رو نمیدونستن.
بعد از اینکه لباسهاش رو پوشید، سویون تینت لب آلبالویی رو روی لبهای کوچیکش پخش کرد و باعث شد لبهای مینهو بیشتر از قبل به چشم بیان و در آخر خط چشم آبی رنگ کوچولویی که همرنگ لباس مینهو بود، براش کشید و باعث شد دهن جیسونگ و فلیکس از زیبایی که با آرایش خیلی کوچولویی به وجود اومده بود، باز بمونه.
امروز وقتی دوستهاش بعد از آرزوی موفقیت ترکش کرده بودن، هیونجینی بهش زنگ زده بود و بهش گفت خاطرات بدش رو دور بریزه و این دیت رو به عنوان اولین دیت زندگیش ببینه. هیونجین باعث شده بود مینهو بغض کنه؛ امروز همه به نحوی کمکش کرده بودن و اجازه ندادن توی استرس و نگرانی دست و پا بزنه. در آخر چانگبینی تلفن رو گرفته بود و با گفتن "چان دوست مورد اعتمادمه اما اگه اذیتت کرد، کافیه بهم بگی تا مشتم رو توی فکش بخوابونم." از مینهو حمایت کرد و باعث شد پسر بغضش رو پس بزنه و بخنده.
با به صدا در اومدن زنگ موبایلش، از یادآوری اتفاقات امروز بیرون اومد و تلفنش رو جواب داد.
- جانم چانی؟
- عزیزم من جلوی خوابگاهتم.
مینهو سریع از جاش بلند شد و با استرس سمت یخچال کوچیکشون رفت تا خوراکیهایی که داخلش گذاشته بود رو بیرون بکشه.
- الان... الان میام.
تلفن رو قطع کرد و توی جیبش هل داد.
YOU ARE READING
My Fluffy Snowball
Fantasy-My Fluffy Snowball •𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚: Chanho, Changjin, Jilix, Seungin •𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙, 𝙁𝙡𝙪𝙛𝙛, 𝙎𝙢𝙪𝙩, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚 •W𝙧𝙞𝙩𝙚𝙧: Roe ناخواسته فشار دستش رو روی دم پنبهایش بیشتر کرد و لبش رو توی دهنش کشید؛ نمیدونست جملهاش رو چطور ت...