روی تخت نشسته بود و به گوشیش نگاه میکرد. بازخور خوبی از کنسرت اخیر گرفته بود و مدیر کمپانی بهشون زنگ زده بود و کلی خوشحال بود. حتی حرفهای چانیول هم راجب عشق اولش، به سود کمپانی شده بود. فردا شب قرار بود برگردن ولی دوست داشت قبلش بکهیون رو ببینه. حالش خوب بود؟ امیدوار بود که خوب نباشه.
از اتاق بیرون رفت و وارد اتاق سهون شد. داشت با تبلتش کار میکرد و اخم ریزی بین ابروهاش بود. گفت:"هیونگ، فردا میخوام برم نمایشگاه بکهیون."
سهون تبلت رو پایین آورد و گفت:"چرا؟"
-:"میخوام بهش نشون بدم حالم خوبه. شاید یکی از کارهاش رو هم خریدم."
سهون سری تکون داد و گفت:"باشه. میریم."
-:"ممنونم هیونگ."
سهون لبخندی زد و چانیول گفت:"میتونم شب پیشت بخوابم؟"
سهون تبلت رو کناری گذاشت و گفت:"آره. خیلی وقته کنارم نخوابیدی."
چانیول خندید و گفت:"آخرین بار قبل شهرت من بود. بعدش گفتن بخاطر شایعات نباید کنارم باشی."
سهون خندید و گفت:"بیا داداش کوچولو. هیونگ امشب تو بغلش نگهت میداره تا بخوابی."
چانیول با خنده سمت دیگه تخت رفت و گفت:"یه عکس پست کنیم؟"
سهون به قیافه شیطونش نگاه کرد و گفت:"پست کنیم."
وقتی هر دو روی تخت دراز کشیدن، چانیول گوشیش رو بالا برد و تنظیم کرد و یه سلفی گرفت و سریع وارد اینستاگرامش شد و عکس رو پست کرد و کپشن نوشت:"بعد چند روز خستگی، باید استراحت کرد. شبتون بخیر!"
و پست کرد. سهون خندید و گفت:"مدیر ببینه دیوونه میشه."
-:"منم دلم میخواد بشه."
و گوشیش رو خاموش کرد و به سهون گفت:"تو هم خاموش کن که بخوابیم."
سهون خندید و گوشیش رو خاموش کرد. سیم تلفن رو هم کشید و دراز کشید. چانیول خسته بود و باید استراحت میکرد.
(。♡‿♡。)(。♡‿♡。)(。♡‿♡。)
وارد فضای نمایشگاه شدن. خیلی ها به چانیول و سهون اشاره میکردن و ازشون عکس میگرفتن. چانیول تک به تک نقاشی ها رو با دقت نگاه میکرد و آروم با سهون صحبت میکرد. وقتی به آثار Misty رسیدن، بهشون خیره شد. اون آثار حس داشتن. دقیقا مثل تک به تک آثار بکهیون. همون هراس و ترسی که توی تک به تک نقاشی هاش بود، تو این اثار هم دیده میشد. بکهیون چرا باید از چانیول میترسید، وقتی خودش اون رو دور انداخته بود. عصبی به سهون نگاه کرد و سهون بلند به یکی از پرسنل گفت:"هنرمند این آثار..."
دختر سریع نزدیکشون اومد و گفت:"آقای پارک، من طرفدار شمام."
چانیول لبخندی زد و گفت:"ممنونم."
YOU ARE READING
Faceless (Completed)
Fanfiction۸ سال بود که موضوع نقاشی هاش یک نفر بود ... کسی که چهره ای نداشت ولی حس آشنایی بهش میداد. بیون بکهیون ۲۶ ساله ساکن آمریکا با نقاشی های بدون چهره شهرت گرفته بود نقاشی هایی که با سبکی خاص و احساسی متفاوت به تصویر کشیده شدن. و کسی نمیدونست نقاشی های بک...