توجه: پارت ۱۶، کلی صحنه عشق و عاشقی و اسمات داره. اگر زیر ۱۸ سال هستید، یا این موارد اذیتتون میکنه، قسمت ۱۶ رو اسکیپ کنید. من پایان قسمت، توضیحات کامل این پارت رو بهتون میگم. پس خودتون رعایت کنید عزیزانم.
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
به دوستش که روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود نگاه کرد. بخاطر مسکن ها، خیلی آروم بود و آهسته نفس میکشید. میدونست که خوابه ولی سعی میکرد چهره نگرانش رو نشون نده.
با قرار گرفتن دختر کنارش، سرش رو برگردوند. دورا بهش نگاه کرد و گفت:«فکر نمیکردم حالش بد شه.»
کای به زور لبخندی زد و گفت:«تو مقصر نیستی.»
دورا با بغض سرش رو پایین انداخت و گفت:«اگر اون فیلم ها رو پاک کرده بودم...»
کای سوالی پرسید:«کدوم فیلما!»
دورا آروم گفت:«من عاشق چانیول بودم ولی چندبار توی مدرسه مچ چانیول و بکهیون رو موقع عشق بازیشون گرفته بودم. اون زمان بخاطر اینکه بکهیون رو تهدید کنم، ازشون فیلم گرفته بودم و به بکهیون نشون دادم. بعدش هم ...»
کای به بکهیون نگاه کرد و بعد رو به دورا گفت:«ممکنه که ... فیلمها رو ببینم.»
دورا سر تکون داد و گفت:«اره ... ولی ...»
-:«نگران نباش. مطمئنم بکهیون خودش بعدا همه چیز رو بهم میگه. ما مثل دوقلو ها هستیم.»
دورا گوشی رو از کیفش درآورد و گفت:«کل ویدیو ها توشه.»
کای، گوشی رو گرفت و هندزفری رو به گوشش زد و فیلمها رو یکی بعد از دیگری پلی کرد. باورش نمیشد که اون بکهیون باشه که مثل دیوانه ها چانیول رو میبوسه ... یا لمس میکنه ... یا حتی توی حیاط مدرسه عشقبازی میکنن. بک هیون هیچ وقت نمیتونست بذاره کسی لمسش کنه ... ببوستش ... یا در آغوش بگیرتش ... حتی کای برای اینکه تا این حد باهاش صمیمی بشه، خیلی تلاش کرده بود. ولی فیلمها، یک رابطه عاشقانه رو بهش نشون میدادن ، رابطه ای که کای ازش اطلاع نداشت و بکهیون به خاطر نمیآورد. نمیدونست چی بگه، چی این وسط بود که باعث شده بود بکهیون همه چیز رو فراموش کنه.
الان میفهمید که چانیول حقیقت رو میگفته و حتی میتونست بهش برای متنفر شدن، حق بده. باید با اوه سهون حرف میزد. باید همه چیز رو راجبش چانیول ازش میپرسید. ولی الان نه، وقتی از حال بکهیون مطمئن شد.
(;^ω^)(;^ω^)(;^ω^)
فلش بک
به چانیول اشاره کرد دنبالش بره. چانیول آروم پرسید:«کجا میریم؟»
بکهیون نیشخند زد و گفت:«میریم تو رو بخوریم.»
و خندید. چانیول خندید و گفت:«بک، من گاهی دیگه لبهام رو حس نمیکنم.»
بکهیون خندید و گفت:«الان باید از کارم پشیمون باشم؟ ولی متاسفم، چون اگر مریض نبودم، یه ثانیه هم ولت نمیکردم.»
KAMU SEDANG MEMBACA
Faceless (Completed)
Fiksi Penggemar۸ سال بود که موضوع نقاشی هاش یک نفر بود ... کسی که چهره ای نداشت ولی حس آشنایی بهش میداد. بیون بکهیون ۲۶ ساله ساکن آمریکا با نقاشی های بدون چهره شهرت گرفته بود نقاشی هایی که با سبکی خاص و احساسی متفاوت به تصویر کشیده شدن. و کسی نمیدونست نقاشی های بک...