Part 22

276 80 81
                                    

وارد خونه شد و با دیدن چانیول، سمتش رفت و گفت:«شام خوردی؟»

چانیول بهش نگاه کرد و گفت:«چرا پات رو میکشی؟»

و چشماش رو ریز کرد و گفت:«و چرا صورتت کبوده؟»

سهون لبخندی زد و گفت:«با کیم کای دعوا کردم. یکم به کتک کاری رسید حرفمون. چیز خاصی نیست.»

چانیول متعجب سمتش رفت و صورتش رو با نگرانی نگاه کرد و گفت:«هیونگ، خوبی ؟ ازش شکایت میکنم.»

سهون لبخندی زد و گفت:«منم کم نزدمش.»

چانیول سر تکون داد و سهون گفت:«بهش گفتم بکهیون رو از کره ببره. حتی اگر بمیره هم مهم نیست. همون طوری که اومده، همون طوری هم برگرده.»

چانیول اخم ریزی کرد و گفت:«اون چی گفت؟»

-:«اولش قبول نکرد و بعدش یکم کتک کاری شد... بعدش گفت با بکهیون حرف میزنه. ولی مطمئنم میبرتش. تهدیدش کردم و اون بکهیون رو از کل دنیا بیشتر دوست داره. بخاطر بکهیون هم که شده، میرن!»

-:«چه تهدیدی؟»

نگران پرسید. سهون گفت:«از فوبیاهاش استفاده کردم. گفتم کاری نداره بکهیون رو وسط ایستگاه مترو ول کنیم... و حتی راحتتر از اون. اون خوب می‌دونه قلب بکهیون توان تحمل این چیزا رو نداره پس احتمال زیاد میرن.»

چانیول سر تکون داد و رفت. سهون خوب میشناختش. اون با خودش جنگ داشت. نیشخندی زد و دنبال چانیول رفت.

‌(⁠◠⁠ᴥ⁠◕⁠ʋ⁠)⁩‌(⁠◠⁠ᴥ⁠◕⁠ʋ⁠)⁩‌(⁠◠⁠ᴥ⁠◕⁠ʋ⁠)⁩‌(⁠◠⁠ᴥ⁠◕⁠ʋ⁠)⁩

روی تخت دراز کشیده بود. کای وارد اتاق شد و گفت:«خوبی؟»

سر تکون داد و لبخند زد و گفت:«خیلی خوبم. حس میکنم کلی انرژی دارم که برم پیش چانیول.»

و خندید. کای متعجب کنارش نشست و گفت:«یعنی چی؟ چی شده؟»

بکهیون گوشیش رو به کای نشون داد، برای پس فردا، دور همی بچه های دبیرستانشون بود و دورا بهش گفته بود، چانیول هم می‌ره. میتونست از موقعیت استفاده کنه و باهاش باشه. کای متعجب بهش نگاه کرد و گفت:«تو که نمیخوای بری؟»

-:«میخوام برم کای. چرا نرم ؟»

-:«اون یه رستوران شلوغه. افرادی که باهاشون درس خوندی هم زیادن. حالت بد میشه.»

-:«دورا هست. چانیول هم هست.»

-:«اون عوضی تو مترو رهات کرد!»

بکهیون خندید و گفت:«نکرد. اون دید سهون اونجاست و رفت.»

کای متعجب نگاهش کرد و بکهیون گفت:«لحظه آخر، قبل اینکه بره، نگاهش رو به اطراف داد. و بعد لبخند زد و عقب رفت. مطمئنم اون سهون رو دیده و رفته و سهون هم من رو به بیمارستان رسوند.»

Faceless (Completed)Where stories live. Discover now