سلام🖐️🙂
تهیونگ یازده سالمون☝️☝️🥺🥺
,,امیدوارم دوسش بدارید
__________________________________تهیونگ از جاش بلند شد درحالی که سوز و سرمای شدیدی رو حس می کرد ،به اطرافش
نگاهی انداخت و خودشو در حالی پیدا کرد که
اطرافش پر بود از مایعی .......قرمز_......خون؟
سعی کرد بدنشو به سختی تکون بده ،اما تلاشش
بی فایده بود .بدنش کاملآ بی حس شده بود .
چشماش اطراف رو نگاه کرد ،این بار قامت مردی رو دید که پشت بهش ایستاده._ت...تو ...کی هستی؟
مرد به آرومی برگشت تا بهش نگاه کنه.
مو های مشکی ........چشم های سرخ آتشین .....
و توی دهنش.......نیش های بلندش!!تهیونگ حس کرد کل بدنش یخ زده . در حالی که مرد به ارومی به اون نزدیک می شد..
+من آلفا هستم٫٫
آلفا ؟
آلفا.
آلفا...........
_...... آاااااااااااااااااا
________
احساس می کرد نفسش داره بند میاد ،کل بدنش از عرق خیس شده بود.قلبش با شدت ضربان می زد ، طوری که می ترسید قلبش هر لحظه از جا کنده بشه .
دوباره...
دوباره کابوس دیده بود .اما این بار.......این بار با قبلیا تفاوت داشت. با هر دو دستش به ملافه تختش چنگ زد طوری که انگار زندگیش به اون وابسته بود .
(اون مرد کی بود و چرا تو کابوس هاشو ظاهر شده بود؟)
اصلا اون یه مرد بود یا....... یه هیولا؟
یه عالمه سوال تو ذهنش در گردش بود .فکر کردن بهشون مانع می شد به خواب بره.
می ترسید.
می ترسید از اینکه رویا هاش خیلی واقعی به نظر می اومدن.
_آلفا؟!
تهیونگ کلمه ای که مدام در کابوسش تکرار می شد رو به یاد آورد .سریع گوشیش رو که روی میز کنار تختش بود برداشت تا اون کلمه رو سرچ کنه.
تعریفهای زیادی واسه اون کلمه نوشته بود .«آلفا اولین حرف الفبای یونانی است.»
تهیونگ خط به خط تعریف هارو بادقت خوند.
«آلفا به معنای آغاز..........»
سریع سرشو به دو طرف تکون داد. این ها خواب سوالش نبودن.صبورانه دوباره گشت و چشمش بالاخره به چیزی افتاد که به کابوس هاش مرتبط
بود.
YOU ARE READING
Mateless Alfa (آلفای بدون جفت)
Werewolfعشقی که در قلب تهیونگ نسبت به یک غریبه جوانه زد، غریبه ای که اون رو در شبی که نزدیک بود بمیره نجات داد وبرای تهیونگ دلیلی شد تا عشقش رو پیدا کنه . سال ها نسبت به کسی که مطمئن نبود در واقعیت وجود داره وفادار موند. در خاطراتش به یاد داره مردی خوشتی...