part 10

539 98 3
                                    


ته!


ته!

هی!



پسر مو قهوه ای تقریبا شک از جاش پرید وقتی که یه دست روی شونش قرار گرفت .


_اوه....خدای من.....


گفت و هدفونشو از روی گوشش برداشت و به دوست صمیمیش خیره شد.

_بوگومی ! قلبم وایساد ، چی شد یهویی؟!

تهیونگ ادامه داد و یه لگد نثار دوستش کرد.
بوگوم هم مثل دیوونه ها به ریکشن دوستش خندید. طوری که با چشمای پاپی شکلش بهش خیره شده بود،خیلی بامزه و خنده دار بود .

٫٫خیلی وقته دارم صدات می زنم اما هدفونتو ندیدم ببخشید.٫٫

در حالی که داشت اشکاشو که از خنده زیاد در اومده بودن پاک می کرد گفت و خندش در آخر به یه لبخند تبدیل شد.بوگوم اینبار دستشو به سمت تهیونگ دراز کرد وتهیونگ اتوماتیک دستشو توی دست بوگوم گذاشت.

٫٫عجله کن ته.همین الآنم کلاسمون دیر شده.٫٫


تهیونگ خندید و با دوستش که جلوتر حرکت می کرد به سمت کلاس کشیده شد .
با هم وارد کلاس شدن و انتظار داشتن که طبق معمول با همهمه و سر و صدای همکلاسی هاشون مواجه بشن ،اما این بار به دلایلی کلاس آروم بود
به نظر نماینده کلاس چیزی برای گفتن داشت.


٫٫اجباریه؟٫٫


تهیونگ صدای یکی از همکلاسی هاش رو شنید که آخر کلاس نشسته بود و با لحن خسته ای این
سوال رو پرسیده بود .
تهیونگ هم که نمی دونست چخبره هم چنان با صورت گیج و سوالیش به سمت میز وصندلیش
حرکت کرد و به آرومی کولش رو روی میز گذاشت و خودش هم نشست.


٫٫اجباری نیست اگرچه خانم هیونا گفتن که اگه به این کمپ بیاید ،انگیزه واشتیاق زیادی بهتون میده و همچنین مزایای زیادی واستون داره .٫٫


لیسا ،نماینده کلاس با صبر و حوصله جواب داد.


٫٫چجور مزایایی؟؟٫٫

هیونگشیک پرسید .در واقع توضیحات لیسا باعث شد نسبت به موضوع مشتاق تر بشن.
تهیونگ که چیزی که روی تخته نوشته شده بود رو خوند ، بالاخره فهمید موضوع از چه قراره.

(بخش علوم یک فعالیت کمپینگ را انجام خواهد داد،به شما خبر داده می شود که در این فعالیت
مفید واموزنده شرکت کنید)


٫٫خانم هیونا قول دادن کسایی که در این اردوی علمی شرکت کنن،پنجاه نمره مستمر نیم سال اول رو بهمون می دن.٫٫


با این حرف لیسا همهمه و سر و صدای بچه ها بلند شد .بعضی ها با خوشحالی جیغ و فریاد می کشیدن و بعضی ها هم با خوشحالی بالا و پایین می پریدن.
تهیونگ لبخندی زد و به سمت دوستش که دو میز جلوتر نشسته بود خیره شد و بر حسب اتفاق
بوگوم هم با خوشحالی به تهیونگ خیره شده بود
و لبخندی زد.
بوگوم سعی کرد با حرکت لباش بین اون همه شلوغی چیزی رو به تهیونگ بگه و تهیونگ هم تمام تلاششو کرد تا بفهمه دوستش چی می گه.



Mateless Alfa (آلفای بدون جفت)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon