part12

468 93 16
                                    


سلام 😀
اول از همه happy 1k.🥳🥳
ممنون از کسایی که دنبال می کنن.
هر چی حمایتاتون بیشتر باشه مطمئنا منم انرژی می گیرم و بیشتر آپ می کنم ، به هر حال ممنون

برای تصور بهتر ، عکس پارت قبل ایشون هستن و گرگشون.☝️☝️☝️☝️
امیدوارم لذت ببرید، چون این پارت بسی هیجان انگیزه.😘

____________________________________

_مع ........معذرت می خواهم آقا................‌

مرد رو به آرومی صدا زد اما به نظر اون مرد اهمیتی نمی داد.

_آ...........آم.........میشه لطفاً به من کمک کنید که..............

تهیونگ نتونست جملش رو کامل کنه زمانی که مرد سرش رو به طرف پسر چرخوند.در اون لحظه تهیونگ با نگاه اون مرد احساس کرد قلبش
هر لحظه از جا کنده بشه......(عکس بالا☝️نمی دونم چرا این جا عکس آپلود نمی شه؟)






_ت........تو!........





پسر کوچیک با نگاه کردن به چشمای نافذ و قرمز مرد روبروش تمام بدنش به لرزه افتاد .
در تمام طول عمرش یک بار هم قلبش این طور نتپیده بود . با پا های لرزونش چند قدم به عقب تر رفت .

این مرد ...........این مرد همون مردیه که توی کابوس هاش می دید . تو اون لحظه پسر کوچیک تمام اون چه که در گذشته براش اتفاق افتاده بود ، مثل یه فیلم از جلوی چشماش گذشت . با یاد آوری گذشته احساس کرد انرژی ای در بدنش نمونده و ناگهان روی زمین افتاد.


_ت........تو.........م..........من تو رو می شناسم.......







تهیونگ به سختی تونست کلمات رو به زبون بیاره ، در حالی که مرد به آرومی به سمتش اومد.چشماش هر لحظه قرمز تر می شد ،نور ماه توی چشماش منعکس می شد و اون رو قرمز تر نشون می داد.



+ اگر تو من رو میشناسی.....پس می‌دونی که چه اتفاقی در انتظارته.......





مرد چشم قرمز کلماتش رو بیان کرد و خم شد
در حالی که با صورت پسر لرزون مقابلش چند سانت فاصله داشت . با آرامش پشت انگشت اشارش رو نوازش وار روی صورت پسر مقابلش کشید ، و همین کافی بود تا صدای پسر کوچک و التماساش رو بشنوه .

_ل........ لطفاً.......خواهش......میکنم.....ب.....بزار....
زنده بمونم.

تهیونگ با التماس به سختی حرف زد و اشکی که توی چشم چپش جمع شده بود ، با بستن محکم چشماش روی گونه چپش سرازیر شد و انگشت
مرد رو خیس کرد .
مرد با آرامش انگشتشو توی دهنش برد تا مزه اشک پسر مقابلش رو بچشه .
چشماشو بست هر لحظه اثر ماه کامل بر بدنش بیشتر می شد و از الان به بعد امکان داشت به فرم گرگش تبدیل بشه و زمانی که این اتفاق بیفته هیچ گونه کنترلی روی رفتار و حرکاتش نداره .
در واقع این طبیعت گرگ هاست ، اولین ماه کامل
سال چنین تاثیری رو روی تمام گرگ ها می زاره
حتی برای یک آلفا.







Mateless Alfa (آلفای بدون جفت)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang