_HE IS BELONGS TO ME_

160 30 6
                                    


همه با ترس به خودشون میلرزیدن ، بوی قوی ای کل اون بار رو گرفته بود
فرمون های خشم یک الفای قوی
فرمونش به قدری تند و سرد بود که الفاها توی اون بار هم داشتن به خودشون میلرزیدن ....امگاها ناخودآگاه اشک توی چشم هاشون جمع شد و بعضی از اون ها شروع به بلند بلند گریه کردن

کل کارکن های اونجا هول کرده بودن و اصلا نمیتونستن حتی به این فکرکنن که کاری در این باره کنن
همه وقتی تونستن بالاخره به خودشون بیان ، دنبال منبع گشتن و بالاخره چشمشون بهش خورد
گرگ خون خالصی که چشم هاش به رنگ قرمز دراومده
و این نشون دهنده خروج از جلد انسانیش بود و دادن کنترل به گرگش بود
امگاها با ترس به پارتنرشون میچسبیدن و میلرزیدن
یونجون که مثل بقیه کاملا پنیک کرده بود با ترس به الفای خون خالص جلوش نگاه کرد
تا حالا گرگ چانیول رو ندیده بود و این ورودش کاملا اون رو شوکه کرده بود
یونجون به اطراف نگاه کرد، همه میلرزیدن و از ترس خشک شده بودن
رایحه اون گرگ خون خالص بیشتر و بیشتر می‌شد و دیگه داشت از حد میگذشت
امگاها خودشون رو توی سینه الفاها فشار میدادن تا اون رایحه رو حس نکنن و بیشتر اون امگاها از هوش رفته بودن

ولی اون رایحه خیلی قوی از این حرف ها بود

همه با ترس و لرز منتظر ریکشنی از طرف اون الفا بودن
تا ببینن سرنوشتشون چطور رقم میخوره
یجیورایی خنده دار بود ، اینکه بدون هیچ امیدی منتظر ادامه بمونی و با دونستن اینکه ممکنه حتی بمیری باز نتونی هیچ کاری انجام بدی

الفای خون خالص بعد از قدرت نمایی
به سمت دیگه ای قدم برداشت ، ورودی اون سالن که پر از اتاق هایی با تزیین هایی مناسب برای وان نایت استند بود و بوی سکس کل اون سالن رو برداشته بود و صدای ناله هایی که قبلش اینجا با صدای بلند اکو می‌شد
ولی الان کاملا قطع شده بود

به سمت اتاقی رفت که بوی اون امگا رو میداد
اون الفا زیر لب با خودش زمزمه کرد
" اگر چیزی که تصور میکنم رو ببینم هیچ کدومتون رو زنده نمیزارم و مطمئن میشم با درد از بین برید"

این جمله ای بود که توی سالن اکو شد حتی وقتی الفا داشت اون رو زمزمه میکرد
و همین جمله  استرس همه کسایی که اونجا بودن رو بیشتر کرد

صدای دیپ و ترسناک اون الفای عظیم ....
که دل هر کسی رو میلرزوند....

بعد از این جمله الفا جوری در رو باز کرد که نه تنها در شکست بلکه دیوار پشت اون هم شکست و جای در روی اون موند

چیزی که انتظار داشت ...اون امگا با یه الفا توی یک اتاقه
دقیقا داشت جلوش اتفاق میفتاد ..اون الفا داشت دستش رو به اون امگا میزد
و داشت تقریبا اون رو میزد و تنها لمسی که اتفاق می افتاد دست الفا بود که دست امگا رو سفت گرفته بود و داشت با صدای بلند حرف های نا مفهوم میزد

A LOVE BTWEEN POWER |CHANBEK|Where stories live. Discover now