_ ice cream cake _

68 20 8
                                    


همه ی الفا ها توی پذیرایی اصلی نشسته بودن و با سکوت به زمین نگاه میکردن بعضی هاشون شدیدا توی فکر بودن
سهون داشت همه جانبه همه چیز رو در نظر میگرفت دقیقا مثل همه ، اگر یک درصد نمیبردن قطعا کشته میشدن
هیونجین با استرس داشت ناخون هاش رو میجویید و پاهاش رو با ضرب تکون میداد
برعکس همه ی اون ها کریس داشت با بی خیالی سرش رو عقب تکیه داده بود و چشم هاش رو بسته بود
چانیول توی اشپزخونه نشسته بود و داشت به امگاها که توی حیاط داشتن تمرین میکردن نگاه میکرد
دیروز همه توی گیجی به سر میبردن و انگار هنوز هضمش نکرده بودن ولی امروز بهتر شده بود ، امگاها از الان داشتن تمرین میکردن
برعکس همه ی اون ها سوهو و بکهیون توی یک گوشه جدای همشون داشتن تمرین میکردن
سوهو و بکهیون خیلی گیج به نظر میرسیدن

نگاهم تموم مدت به اون دو تا بود
سوهو خودش هنوز نمیدونست می‌خواد چیکار کنه برای همین مدت زیادی میشه که روی زمین نشسته و داره یه چیز هایی رو زمزمه میکنه و بکهیون با گیجی بهش نگاه میکرد

هوفی کشیدم و نگاهم رو بالاخره گرفتم
امگاها حتی زودتر از اون احمق ها خودشون رو جمع کردن ، اون ها احتمالا بیشتر به درد بخورن
بلند شدم و به سمت پذیرایی حرکت کردم ، با صورتی پوکر به همه که داشتن از استرس میکردن نگاه کردم
_ من الان به یک مشت آدم ضعیف نیاز ندارم
چه مرگتونه ؟

سهون که تا الان داشت از استرس میمرد بالاخره از جاش بلند شد و دادش خونه رو پر کرد
_ چانیول پک شما یک پک کوچیک نیست بابات مرده میفهمی؟
توی خونه ی خودش کشته شد

چانیول با شوک خشک شد
_ بابای من چی ؟

کریس که موضوع رو فهمید سریع از سر جاش بلند شد
_ هیچی

چانیول شوک بود ، باباش مرده ؟
کریس چانیول شوک رو سعی کرد به حرکت در بیاره و سهون که متوجه شده بود چانیول هنوز خبر نداره استرس بیشتری بهش وارد شد

کریس که موفق شده بود چانیول شوک رو داخل اتاق بکشه با موفقیت در رو بست
_ هی چانیول

_ فکر کردم بابام به من و بکهیون حمله کرده برای همین بک فرار کرده
کریس با تعجب به چانیول خنثی نگاه میکرد
_ نمیتونم الان برای این موضوع عزاداری کنم بیا بریم بیرون

کریس خواست جلوی چانیول که سعی داشت در رو باز کنه رو بگیره ولی چانیول با بی حوصلگی دستش رو بیرون کشید و رفت
به سمت در حیاط پشتی حرکت کرد و دوباره نگاهش رو به سوهو و بکهیون داد ، بکهیون به شکل خنده داری داشت سعی میکرد بفهمه سوهو چی داره زمزمه میکنه
_ گاییدمش چرا کار نمیکنه ؟؟
با جیغی که سوهو یهویی کشید من و بکهیون چند متر پریدیم رو هوا
بکهیون دستش رو روی قلبش گذاشت و با اخم داد زد
_ تو اول روی روانت تسلط پیدا کن بعد روی مهارت های جادو جنبلیت

A LOVE BTWEEN POWER |CHANBEK|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora