_ GOING ON THE ROAD_

89 17 6
                                    


بکهیون با احساس گرمایی دورش آروم آروم چشم های رو باز کرد و با گیجی به پوست نرمی که دورش پیچیده بود نگاه کرد
سعی کرد بدنش رو تکون بده ، سرمای شدیدی داخل بدنش حس میکرد ولی اونقدر هم غیر قابل تحمل نبود
این گرگ سیاه دورش غیر قابل پیش بینی ترین کارو انجام داده بود ، یهویی شروع به محافظت ازش کرده بود ، بهم نیاز داره، اون نه ولی گرگش چرا
تکونی خوردم و آروم سعی کردم از بین بین اون گرگ بزرگ بیرون بیام که با بلند شدن اون گرگ خشک شدم

اون گرگ آروم از تخت پایین اومد و تغییر شکل داد و در کسری از ثانیه چانیول رو به روم بود
_ حالت خوبه ؟

خیلی بی روح پرسید و منم سعی کردم مثل خودش جوابش رو بدم
_ بد نیستم

اون هم سرش رو تکون داد و بدون گفتن چیزی پشتش رو بهم کرد و بیرون رفت و در رو پشت سرش بست
به محض بیرون رفتنش گیج روی تخت نشستم ، سعی کردم به اتفاق هایی که افتاده بود فکر کنم
این ها چه معنی ای میده ؟ نمیتونم بفهمم
سرم رو بین دست هام گرفتم و چشم هام رو بستم ، اون رویا اون پسر و همه ی این ها نمیتونن بی دلیل باشن

لویی.. اون تنها کسیه که میدونه باید چیکار کنه
سریع از سر جام بلند شدم و بدون فکر به سمت بیرون رفتم و با چشم هام دنبال چانیول گشتم
اون پک لعنتی ، اون باید بره اونجا لویی حتما نشونه ای گذاشته یا حداقل میدونه اونجا سر نخی هست
چانیول داشت بی هدف به یک نقطه نگاه میکرد و روی مبل نشسته بود
ولی به محض اینکه متوجه حضور من شد نگاهش رو به من داد

_ بیا بریم به اون پکی که لویی گفت

نگاه بی حسی بهم کرد و دوباره به همون نقطه قبلی خیره موند
بعد از چند ثانیه دوباره برگشت سمتم
_ یه جا رو نزدیک اونجا خریدم ، میدم بازسازیش کنن ، نقل مکان می‌کنیم

شوک بودم ، حرفم رو گوش داده بود ؟
بدون گفتن چیزی کلید رو برداشت و رفت به سمت خروجی و قبل از بیرون رفتن گفت :
_ غذا توی یخچال هست و لطفا دردسر درست نکن و مراقب خونه باش

بعد بدون نگاه کردن به من بیرون رفت
حس پوچی ای بعد از بسته شدن در بهم دست داد ، واقعا نمی‌دونم باید چیکار کنم ، ولی هر چیزی که داره اتفاق میفته به منم مربوط میشه پس از این به بعد باید ازش سر در بیارم

سرمای بدنم داشت خیلی بیشتر می‌شد برای همین به سمت حموم پا تند کردم
یکم زیر دوش آب گرم موندن حتما کمک میکنه
وقتی در رو باز کردم اولین کاری که کردم رفتن جلوی اینه بود

ولی وقتی رفتم جلوی اینه شوک بزرگی بهم دست داد
این کیه ؟ با ترس یکم تلو تلو خوردم عقب ، این دیگه چه کوفتیه؟

A LOVE BTWEEN POWER |CHANBEK|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora