part 40

514 183 94
                                    

به لطفا قطع شدن بارون حالا مه غلیظی اطرافشون رو فرا گرفته بود و همه چیز رو در فاصله بیشتر از ده متریشون در خودش بلعیده بود .
نور ماه تنها منبعی بود که باعث میشد درخت های خشکیده بلند اطرافشون که از یک جایی به بعد توسط مه ناپدید شده بودن ، دیده بشن .

_توی این مه نمیتونم چیزیو ببینم . یه جوریه که انگار توی این لحظه فقط منو تو وجود داریم توی دنیا .

بکهیون همونطور که روی اون صندلی فلزی زوار در رفته با جمع کردن زانوهاش توی شکمش نشسته بود گفت و سرش رو روی دست هاش که روی زانوهاش بودن گذاشت .

_منو تو و یه قاتل سریالی که میدونه این هوا بهترین فرصتش واسه شکار سوژه بعدیشه .

بکهیون بدون بلند کردن سرش و فقط با کج کردن گردنش به سمت پسر کنارش برگشت و چشم هاش رو براش ریز کرد .

_‌میبینم یکی بعد از نیم ساعت سکوت مطلق بالاخره تصمیم گرفته مکالممونو با یه جمله مزخرف واسه خراب کردن آرامش من دو طرفه کنه !

خطاب به پسر بزرگتر که از وقتی روی صندلی نشسته بود آرنج هاش رو روی پایین رون هاش گذاشته بود و سرش رو بین دوتا دستش گرفته بود گفت .

_دارم میگم خطرناکه این وقت شب واسه خودت تنها باشی توی این جهنم دره .

چانیول با صدای خسته اش گفت و بالاخره سرش رو بالا اورد و به صندلی تکیه داد .

_منتظر تو بودم .

بکهیون بدون دلخوری گفت . چطور میتونست از پسر کنارش که انقدر غمگین و داغون به نظر میرسید چیزی به دل بگیره .

_نباید منتظرم میموندی .

_اگه نمیخواستی منتظرت بمونم نباید میومدی .

صدای هر دو نجوا گونه توی فضای اطرافشون پخش میشد ، انگار که هردو میخواستن همدیگه رو به آرامش بیشتر دعوت کنن .

_اومدم چون نگران بودم اونقدر دیوانه باشی که منتظرم مونده باشی .

چانیول بالاخره به پسر کنارش که با طرز نشستنش روی صندلی و مه اطرافشون کوچک تر و آسیب پذیر تر از همیشه به نظر میرسید نگاه کرد .

_منتظرت موندم که مبادا یهو عاقل بشی و بخوای بیای .

هر دو برای عصبانی شدن از حرف های همدیگه زیادی خسته بودن و یا شاید جادوی نگاه کردن به چشم های همدیگه باعث میشد احساساتشون فلج بشه و دلشون بخواد این لحظه عجیب تا ابد ادامه پیدا کنه . ولی هیچ چیزی ابدی نیست .

_چی میخوای بشنوی ؟

_اینکه الان چه احساسی داری و به چی داری فکر میکنی ؛ صادقانه و کامل .

چانیول بعد از جواب پسر کوچکتر نگاهش رو ازش گرفت و به بخاری که از دهن خودش بعد از یک بازدم عمیق بیرون اومد داد . بکهیون لیاقت یه جواب درست حسابی و بدون دروغ و پنهان کاری رو داشت .

swish swish i'm a witchWhere stories live. Discover now