بعد از صدای چند تقه که به در زده شد نگاه نگرانشو به لوهان انداخت و هر دو چند دقیقه بعد سر جاهایی که از قبل مشخص کرده بودن ایستادن .
بعد از باز کردن در و دیدن پسر قد بلندی که با وجود چشم های به وضوح خستش لبخند کوچکی روی لب هاش بود پوزخند ریزی زد . مثل اینکه بکهیون هرچیزی شو که از دست داده بود سلیقه فوق العادشو از دست نداده بود . پسر رو به روش حتی با اون لباس های از مد افتاده و ارزون هم جذاب به نظر میرسید ._امیدوارم از غذاتون لذت ببرید . نقدی حساب میکنید ؟ اگه نه که برم کارت خوان رو بیارم .
چانیول درحالی که پلاستیک حاوی جعبه پیتزا رو دست پسر رو به روش میداد پرسید و خودشو بابت اینکه یادش رفته کارت خوان رو از توی باکس موتور بیاره لعنت کرد .
_نقدی حساب میکنم مشکلی نیست . فقط بیا داخل که پولتو بدم .
سهون با وجود استرس درونیش با خونسردی ظاهری گفت و بدون توجه به چشم های متعجب چانیول سمت آشپز خونه حرکت کرد .
_ببخشید ولی من اجازه ندارم وارد خونه مشتری ها بشم لطفا پول رو بیارین دم در .
چانیول با جدیت گفت . محض رضای خدا همون روزی که اصلا حوصله نداشت باید یکی از این مشتری های دیوونه به تورش میخورد ؟!
_من حال ندارم بیام دوباره دم در یا بیا پولتو بگیر یا بیا پیتزا رو بردار ببر .
چانیول نگاه حرصیشو از پسر پررویی که روی صندلی ، وسط آشپزخونه بزرگش نشسته بود گرفت و شروع کرد به دراوردن کفش هاش . بازم گیر یکی از اون بچه پولدار های رو اعصاب و از خود راضی افتاده بود که با خودشون فکر میکردن چون پیک موتوریه میتونن هرطور میخوان تحقیرش کنن ! اگه دست خودش بود میرفت و اون پیتزا رو محکم توی سر اون پسر میکوبید ولی میدونست براش دردسر میشه پس فقط تصمیم گرفت به محض رسیدن به پیتزا اونو توی سطل آشغال بندازه و بدون گرفتن پولش از خونه خارج بشه . انقدر از دیشب عصبی و بی حوصله بود که حاضر بود پول اون پیتزا رو که یکی از گرون ترین پیتزاهاشون بود از جیب بده . ولی وقتی چند قدم از در فاصله گرفت در دیگه ای که فقط چند متر با در ورودی خونه فاصله داشت باز شد و پسر قد کوتاهی مثل جت ازش بیرون اومد و تقریبا روی در شیرجه زد و در عرض چند ثانیه قفلش کرد .
چانیول صادقانه ترسیده بود . نکنه اینا خلاف کار بودن ؟ نکنه میخواستن گروگانش بگیرن ؟"احمق کسایی که گروگان گرفته میشن یا خودشون پولدارن یا باباشون کی میاد یکی مثل تورو گروگان بگیره ؟!"
با این فکر خودشو تقریبا آروم کرد و منتظر موند پسر کوتاه تر که سرشو به در تکیه داده بود برگرده و دلیل کارشو توضیح بده ._سلام چانیول .
لوهان با لبخندی که فیک بودن ازش میچکید سمت پسر رنگ پریده برگشت و به چشم هاش که سریع درشت شدن نگاه کرد .
YOU ARE READING
swish swish i'm a witch
Fanfictionژانر: رومنس، زندگی روزمره ، فلاف ،اسمات🔮🥇 کاپل : چانبک ، کایسو ، هونهان👬 🎃خلاصه : یه کشور ... یه شهر .... دو پسر .... زیر یه آسمون ... ولی توی دو محله کاملا متفاوت . بکهیون پسر کوچکتر بیون یوجین ، رئیس یکی از بزرگترین شرکت های سرمایه گذاری کره...